یادداشت نامیای روانی

        خب...من زیاد قلم کالین هوور رو دوست ندارم و همچنین این کتاب هم اینطوری نبود که بگم وای آره من عاشق این کتابم و اینجور چیزا، پایانش رو اصلا دوست نداشتم و خیلی یهویی تموم شد «خب باشه عزیزم تو بچه بودی نفهمیدی، خونه منو آتیش زدی من داشتم می‌مردم بعد وارد زندگیم شدی و بهم دروغ گفتی ولی اشکال نداره بیا دوباره با هم باشیم»
این دوتا کلا دو یا سه روز هم رو دیدن، با هم زیاد هم صحبت نکردن، چطوری عاشق شدن؟ و اون تیکه که با زن داداشش وارد رابطه شد هم درک نمیکنم واقعا
شاید عاشقانه ژانر من نیس-🤷
      
15

2

(0/1000)

نظرات

جوری که نظر حق  هست>>>>>>>>>> 

0