یادداشت ملیکا خوشنژاد
4 روز پیش
این شد یک اثر دست و حسابی آقای برشت. فکر کنم بالاخره بعد از این همه نمایشنامه دلم را به دست آوردی. این نمایشنامه واقعاً زیبا، تأثیرگذار، دلنشین و برشتی بود. تمام دغدغههای برشت را به بهترین شکل دربرمیگرفت و در عین حال روایت بسیار زیبا و تأملبرانگیزی هم داشت. شاید اگر چند سال پیش این نمایشنامه را میخواندم، وقتی هنوز با جوردانو برونو به درستی آشنا نبودم، آنقدر از این نمایشنامه لذت نمیبردم و بهنظرم گالیله شخصیت بزدلی میآمد. اما الان واقعاً برایم جالب بود. چون انگار الان میفهمم که واقعیت زندگی و آدمها چطور است و وای به حال جامعهای که به امید قهرمانها زنده است. گالیله یک شخصیت واقعی است؛ از مردن و سوزانده شدن میهراسد، همانطور که هرکسی ممکن است از چنین رخداد وحشتناک و سهمگینی هراس داشته باشد. برای همین دوستداشتنی و ملموس است اتفاقاً. مقایسهی گالیله و جوردانو برونو مرا به یاد وضعیت سقراط و ارسطو میاندازد؛ یکی جام شوکران را انتخاب کرد و مرد، دیگری رفت و زنده ماند. گالیله زنده ماند و مسیر علم را برای همیشه تغییر داد. اما به چه قیمتی؟ اینکه برشت در ذهن ما سؤال ایجاد میکند معرکه است. مدام دارم به روسو فکر میکنم که معتقد است پیشرفت علوم و هنرها در خدمت بهزیستی بشر نبوده و شاید هم برای همین خاموش شدن وجدانهای اخلاقی است که حالا پیشرفت علم و تکنولوژی چنان ارتباطی به درنظرگرفتن بهزیستی انسان ندارد. از طرفی از تأکید گالیله و البته برشت بر انحصاری نکردن دانش بینهایت لذت بردم. گالیله با نوشتن به زبان عام مردم و البته غیرلاتین تا برای آنها قابلفهم باشد، تلاش داشت نشان بدهد که اگر دهقانان و کشاورزان آگاه شوند، متوجه خواهند شد تا الان قدرتمندان بهشدت از آنها سوءاستفاده کردهاند و شاید بتوانند راهی برای گرفتن حق عادلانهی خود پیدا کنند. (طنین و بازتاب عقاید مارکسیستی برشت.)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.