یادداشت
1402/11/8
بعد از مدت ها کتابی رو که خیلی وقته تو کتابخونه ی کوچیکم جزو نخونده ها بود و دیگه خجالت می کشیدم بهش نگاه کنم ، برداشتم و شروع به خوندنش کردم تا یه کم از بار خجالت و احساس گناهم کم بشه:/ کتاب با یه فاجعه ی خونین و ضد انسانی ( سلاخی یه مادر اونم درست جلوی چشمای دخترش) شروع میشه. از اون جایی که میراث اوریشا منو ناخودآگاه یاد کتاب کلبه ی عمو تام میانداخت(هر دو تا کتاب در مورد سیاهپوست ها هستن)شوکه م کرد.(من هنوز نمیتونم با این حجم از نژادپرستی ، خودبرتربینی و جنایت کنار بیام و این موضوع حتی اگه به دفعات زیادی در کتاب های متفاوت تکرار بشه بازم قلبمو مچاله میکنه.) و ما در ادامه میبینیم که این صحنه های خونبار به دفعات توی کتاب تکرار میشه در نتیجه ما با یه فضای غم انگیز و خونین مواجه هستیم.(اگه روحیه حساسی دارین و اینجور چیزا رو دوست ندارین سمت این کتاب نرید!)به نظرم نویسنده در فضاسازی و انتقال احساسات متفاوت کاراکتر ها کم نذاشته و خوب عمل کرده. از جمله نقاط قوت این کتاب میتونم به شخصیت پردازی نویسنده اشاره کنم.(خلق شخصیت های خاکستری ، احساسات و امیال درونی اونها، اشتباهات و فلش بک های کوتاه به زندگی شخصیت های اصلی باعث میشد بهتر و بیشتر درک بشن و دلیل انجام کارهاشون برام منطقی باشه. ناگفته نمونه شخصیت پردازی ضد قهرمان داستان که به نظرم عالی بود)روند داستان نه کند بود و نه تند.در ابتدا یه شیب ملایم رو به بالا داشت که با رسیدن به انتهای کتاب کمی اوج می گرفت.دنیا پردازی ساده اما ماهرانه بود.انگار داری داستان یه کشور آفریقایی رو میخونی:) تنها مشکلش از نظرم رومنس داستان بود:/ خیلی یهویی (به قول یکی نود و هشتیا طور)عاشق هم شدن:/ بابا آدمایی که میخوان اول همو بکشن چطور یهویی با گذشت دو سه تا فصل عاشق هم میشن؟!:( با همه ی این توضیحات من نمیتونم بگم دوستش دارم یا نه ؟!باید به خودم فرصت هضم داستان رو بدم. ولی خوندنش لذت بخش بود و متفاوت. منو وادار کرد برم دنبال کتاب هایی برای خوندن بگردم که شخصیت های سیاهپوست داشته باشه. شما هم اگه کتابی با همچین فضایی میشناسین یا خوندین ممنون میشم بهم معرفی کنین:)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.