یادداشت مهدی فاتحی زاد

مهدی فاتحی زاد

مهدی فاتحی زاد

11 ساعت پیش

        یادداشتی بر کتاب: 

چطور میشود برای آدم چگونگی زندگی و مرگ  اهمیت نداشته باشد؟ 
شاید وقتی زندگی کیفیت درستی ندارد کار باب میل شخص نیست او وارد ورطه ملال می شود، و اطرافیانی که از هیچ نظر  او را درک نمی کنند ان زمان است احساس تنهایی می آید سراغ آدم. 
شاید این جمله را شنیده باشید که کار زمان زیادی از زندگی شما را اشغال میکند پس آگاهانه انتخابش کنید. 
اگر زمان زیادی را در جایی صرف کنید که باب طبعتان نبوده چه میشود؟  سرخورده و عصبی؟ 
حال شده که تسلیم شوید؟  خود را به دست سرنوشت بسپارید؟ 
براستی خود را به دست سرنوشت سپردن یعنی چه؟ 
آدمی انتخاب هایی میکند و در مسیر با چالش هایی رو به رو میشود. 
اما وقتی شروع میکنید به تن دادن  انتخاب هایی که برای شما کرده اند. آن وقت است که  سرنوشت دلیل اصلی  میشود برای گند هایی که در زندگی خود زده اید. 
تسلیم  رشته ای که برایتان انتخاب کردند،  شغلی مزخرفتان، شهری که باید به ناچار در آن تا زمان مرگ زندگی کنید، تسلیم  دوستی که صمیمی شده  اینکه نمی شود سرنوشت. 
عجیب نیست که غوطه در ملال بخوردید و زندگی  بوی متعفنی به خود بگیرد،  با این شرایط  آدمی قدمی رو به تنهایی و درونی تر شدن  صدا های  داخل سرش  نزدیک میشود. 
و رنج 
رنج 
رنج 
رنج میشود هر روز زنده بودن.  زندگی می شود رنج زیستن
داستان از  تشریح اتاق شماره شش همراه با ساکنینش شروع میشود و از جایی شما با دکتری آشنا میشوید که همه چیز درباره اوست. 
کسی که به نظر می رسد آدم سرد و  بی عاری است! 
شاید کتاب در نقد این اهمیت ندادن دکتر باشد شاید هم در ستایش آن باشد
هر کس چیزی در یافته از این نود صفحه ی با ارزش. 
به هر حال 
ما با دکتر و این تحمل کردن آدم های اطرافش آشنا می شویم 
با دکتر در میان جمعی که نمی شناسندش و تظاهر به دلسوزی و شناختن او می کنند و همینطور با رضا بودنش به اوامر دیگران

      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.