یادداشت tasnim
1401/2/15
بعضی روز ها در زندگی ، هیچ چیز اش به سامان نیست و همه چیز برخلاف روال ما پیش می رود و ما در تمام روز استرس داریم و به افکار بقیه در مورد خودمان فکر می کنیم . آمدن پسر خواهر و عروس به خانه ی مامان ، اضطراب شدیدی را در مادر شکل داده است و همینطور به آن اضافه می شود ، از رانندگی امیر تا کشتن یکی از مرغ های مش مریم ، مامان استرس دارد و سر هر قضیه حالش بد می شود . موضوع کلی داستان را دوست نداشتم ، خسته کننده بود و هیچ اوجی نداشت و بعد از خواندن دو فصل واقعا دیگر علاقه ای به خواندن کتاب نداشتم ، سرفصل های کتاب جذاب نبود و یک تیکه از متن آن فصل بود که بعد از سرفصل تکرار شده بود . پیرنگ داستان واقعا کسل کننده بود و هیچ جذابیتی نداشت ، هیچ اوجی خوبی نداشت ، همه ی اتفاقاتی که میافتد در حد اوج نبود و سریع می گذشت و گره ی بعدی شروع میشد . از نظر نگارشی هم مشکلاتی داشت ، فعل ها آخر جمله نبود مانند : رسیدند پایین اتاق پله ها ، دم اتاق . و در بعضی از قسمت ها املای کلمات درست نبود . در دیالوگ ها محاوره نویسی رعایت نشده بود بعضی از قسمت های جمله محاوره بود و بعضی از قسمت هایش ادبی نوشته شده بود که من خواننده درست نمی توانستم با آن دیالوگ ارتباط بگیرم . توصیف مکان اش خوب بود ولی جا داشت که بیشتر بپردازد تا مکان ها را درست تصویر سازی کنیم و من فقط می توانستم قسمتتی از خانه شان را تصور کنم . شخصیت پردازی خوبی نداشت ، من شخصیت ها را نمی شناختم و با اخلاق و خلقیات شان آشنایی نداشتم و فقط طی روند کتاب چند ویژگی را فهمیدم که کافی نبود . به نظرم کتاب خوبی نبود و داستان جذابی نداشت و بهتون توصیه می کنم وقت خودتون رو تلف نکنید و کتاب جذاب تری بخوانید :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.