یادداشت نرگس

نرگس

1403/3/21

                کوتاه اما نمونه‌ای برجسته از نقد و طنز اجتماعی.

این کتاب، مونولوگی کوتاه و جذاب از زبان آرایشگری به نام دیک (معروف به سفیدبرفی) که در حال اصلاح موی یکی از مشتریان تازه‌واردشه. بعد از خوش‌ و بشی کوتاه و یک‌طرفه ابراز امیدواری میکنه که ازین شهر خوشش بیاد و همین‌جا بمونه. با محوریت همین موضوع شروع میکنه از شهرش  _شهری کوچک در یکی از ایالت‌های آمریکا_ و آدماش و اتفاقات جالبش تعریف میکنه.

اکثر اتفاقاتی که تعریف میکنه حول محور یکی از مشتری‌هاش بنام “جیم کاندل” می‌چرخه. جیم به تعبیری محبوب‌ترین آدم شهره!
کسی که همیشه اهالی رو میخندونه یا سربه‌سرشون میذاره.

شروع داستان فوق‌العاده جذابه. با لحن عامیانه و به صورتی واقع‌گرایانه روایت میشه که دوست ندارید بذاریدش کنار؛ اما هرچی میره جلوتر به یک طنز تند و تلخ تبدیل میشه. سفیدبرفی (این اسمم جیم براش گذاشته، یعنی تقریبا برای همه یه اسمی گذاشته که باعث خنده بشه) شخصیت ساده‌لوحیه که به صورت ناخوداگاه، با وقایعی که تعریف میکنه جنبه‌های تاریک شهرو نشون میده. هرچقدر از جیم و کارهای خنده‌دار و بامزش تعریف میکنه، شما بیشتر به ظالم بودن و حقه‌باز بودنش پی می‌برید!

این داستان کوتاه، فرهنگ و رفتارهای غیراخلاقی در یک شهر کوچیک رو به نمایش میذاره و نقد میکنه. اینکه چطور یک رفتار ساده، غیراخلاقی میشه و بعد به یک چرخه تبدیل میشه :(!
همچنین نقش سواد و آگاهی رو هم برجسته میکنه.

قالب تک‌گویی به نویسنده این اجازه رو میده که سررشته‌ی کلامو به هر سمت‌ و سویی که دوست داره ببره. تو این داستان، این قالب با ساده‌لوح بودن راوی ترکیب شده و به‌همین خاطر برداشت‌های متفاوتی میشه ازش داشت.

بار اول تو کتاب “عناصر داستان از جمال میرصادقی” به عنوان مثال، خوندمش اما نه به صورت کامل.
کلا کتاب کوتاهیه که در یک نشست ۱۵دقیقه‌ای خونده میشه پس به شما هم توصیه میکنم براش وقت بذارید و بخونین :).
ترجمه‌ی آقای علی جعفری هم خوب و روان بود.



❌⚠️احتمال لو رفتن داستان:
یکی از قسمتای ناراحت‌کننده‌اش برام جایی که بود که جولی بعد از فوت پدرش میخواد بره ازین شهر، اما مامانش _که اتفاقا مریضم هست و حتی تو این شهر دکتر خوبی نبوده که بیماری و درمانشو تشخیص بده_ میگه الا و بلا میخوام همینجا بمونمو بمیرم!!!!

جیم با یکسری افراد بدتر از خودش، جولی رو که یک فرد باسواده اذیت میکنه و‌ از جامعه میرونه! اما بخاطر ناآگاهی و بی‌سوادی افراد جامعه این چرخه هیچوقت متوقف نمیشه تا مرگ جیمی!
این موضوع و اشاره‌ی زیاد به همسر و بچه‌های جیمی، نقش زن و ظلم‌هایی که بهشون میشه رو هم پررنگ میکنه. جفتشون به عنوان یک انسان، صدا و جایگاهی در جامعه نداشتن!!

مرگ جیم، رو هم شاید بشه نماد برقراری عدالت دید. عدالتی که بجای قانون، توسط یک فرد معمولی انجام شد!
دکتر استر شاید به صورت مستقیم درگیر این قتل نشد اما با تأیید غیرعمدی بودن قتل، بر درست بودن کشته‌شدن جیم، تأکید میکنه.
و میشه اون رو نماد فرد آگاه، باسواد و‌ خواهان عدالت، دید.
        

40

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.