یادداشت Asal

Asal

Asal

1404/3/29

        آیا کسی هست که تباه نشده باشد ؟ 
داستانی سراسر تلخ و دردناک درمورد زندگی یک خانواده ی اشراف زاده بعد از جنگ . تباهی تک تک اعضای خانواده و بهم ریختگی زندگیشون.  در بطن این همه تیرگی ولی باز هم عشق به خانواده و از خود گذشتگی دیده میشه . دوست دارم این یادداشتم بیشتر حالت نامه داشته باشه  . نامه ای به کازوکو : 
کازوکوی عزیزم ، اینکه برای چنگ زدن به ریسمان زندگی تمام تلاشت را کردی ، نشان دهنده ی تلاش تو برای فرار از تباهی ای است که آگاهانه مثل ماری به سوی تو می خزد . شاید عشق تو به اوهارا هم صرفا تلاشی خودساخته برای داشتن انگیزه و زنده ماندن بود . بچه ای که آرزوی داشتنش را داشتی هم صرفا قرار بود جلوی خودکشی تورا بگیرد و زنده نگهت دارد . همانطور که تو و نائوجی همین نقش را برای مادرتان ایفا می کردید . او هم به امید شما زنده مانده بود . در تمام لحظاتی که احساس می کردید که سربار او هستید ، در اصل نقش شیشه ی عمر او را داشتید . باز دارنده ای در برابر تباهی و خودکشی . به راستی اگر آدمی هدفی از زیستن نداشته باشد ، آیا عاقبتی جز تباهی در انتظار او خواهد بود ؟ اگر طناب آرزو ما را سفت نگه ندارد ، هر لحظه امکان سقوط ما به عمق دره ی ناامیدی وجود دارد . تنها اهداف ما را نجات می دهند و به ما انگیزه می دهند ، چه اهدافی که خودمان به خودمان تلقین می کنیم و چه اهدافی که واقعی هستند . در عمق نا امیدی هم آدمی می تواند کورسوی امیدی برای زیستن پیدا کند .
      
221

23

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.