یادداشت هـ 」

هـ 」

1403/4/25

هیچکس به من نگفت
        یادمه آخرین امتحان  بود . همه منتظر بودن تا برگه هارو بدن ، 
مدیر مدرسه مثل همیشه واسه قوت قلب دادن اومد داخل کلاسمون ، منتها یه کتابم دستش بود .
کتاب رو بین بچه ها پخش کرد و گفت : بچه ها امیدوارم همتون این کتاب رو بخونید ، راجب پدر همه ماست ، امام زمان (عج) ..
یکی از بچه ها برگشت گفت: پس هیچکس نمیخونه ! دلم شکست . 
یکم بعد از امتحانات شروع کردم به خوندنش .. فکر نمیکردم انقدر با این کتاب ارتباط بگیرم!
به طوری که چندبار بخونمش و باهاش اشک بریزم ..باعث شد دعای فرج رو حفظ کنم ، 
و نسبت به امام زمان(عج) شناخت بیشتری پیدا کنم.. و بفهمم چقدر از ایشون دورم.. .
اولین کتاب مهدوی بود که خوندم ولی آخرینش نبود ، باعث شد بقیه کتاب ها در این موضوع هم دنبال کنم .
الحمدالله.

      
26

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.