یادداشت سیدحسین موسوی
1402/8/28

خب خب رسیدیم به جلد چهارم ماجرا بسیار موفق تر از سه جلد قبل بود و بازم پر از شگفتی، موندم نویسنده اینارو از کجاش در میاره دقیقا 🤒🤒 خب ماجرا از دزدی جادوگرها شروع میشه و خب همین موضوع کش میده داستان رو که هروقت دزدی ای باشه، لاجرم تعقیب و گریز و زدوخوردی خواهد بود و قصه ما هم بی نصیب از زد و خورد نبود 🙂 سه تا خواهر مولدوهیل خوب طراحی شده بودند ولی فک نمیکردم تام اسیرشون بشه که به هرحال شد، اسارت آلیس و نجات اون توسط تام هم خالی از لطف نبود و البته موجود توی آیینه لحظه ای ترس بر قلبتان نمایان میکند 🙂🥲 البته اون قسمتی که تام و برادر استاکس میرن سروقت ورمالد، نمیدونم چرا استاکس فریب خورد و اون اعتماد رو از کجا آورده بود ولی خب کلا جا خوردم، انتظار داشتم که تام گول بخوره ولی استاکس نه، علی ای حال تیب و پیش بینی هاش هم خالی از لطف نبودن ولی گویا نویسنده میخواسته در قالب یک پیشگو ماجرای کتابهای بعدیش رو لو بده که واقعا ذهن رو به خودش درگیر میکرد. جالب بود 🫠🫠 البته از شگفتی هدایای به جا مانده از مادر تام هم نمیشه غافل موند که چقد تلاش کردند تا کلید صندوقها رو بدست بیارن و در نهایت که چ چیزهایی از اونها بیرون اومد که به عقل جن هم نمیرسید 😅 ترکیبی از ترس و کنجکاوی و شگفتی 🙃 اما تکه جالب ماجرا تسخیر برج نفوذناپذیر جادوگرها بود که ختم کلام ماجرا شد به نظرم، و اما جنگ نهایی که رخ داد و به ناکامی نهایی منجر شد هم خالی از کشش نبود، و بالاخره اتاق به ارث رسیده در کتاب قبل خیلی خوب به کار اومد، و البته در جای جای انتهای داستان یأس و امید به خوبی تصویر شده بودند. بخونید، سرگرم میشید 🙃 البته ی چیز دیگه هم بگم، در کل کتاب خیلی ریز و زیرپوستی اعتقاد به خدا رو داشت جا مینداخت که بسی لذت بردم، حتما بدید نوجوانان بخوانند، 💜💙🧡
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.