یادداشت نگـین

نگـین

نگـین

1403/5/19

فریدون سه پسر داشت
        خوشـحالم که بالاخره داستـانی خوندم که واضـح و شفاف و بدون سانسـور اختلاف عقاید زمان انقـلاب رو بیـان میکنه و واهـمه ای از نشون دادن چنـد‌دستـگی ، نارضـایتی و مخالفت رو نداره . 
نویسـنده اونقدر کاربلد هسـت که با وجود کم گویـی از تفـکرات ایرج ، و صرفن با یادآوری خاطراتش ، اون رو محبـوب داستان جلـوه بده.( و حتا شاید عقاید شخصی خودش رو تحـمیل کنه) . درمانـدگی و بیچـارگی مادر و خواهـر داستان ،  نون به نرخ روز خور بودن پدر ، عقاید کورکورانه ی اسد ، سرپیچـی و یکـدندگـی و تفکرات منحصر به فرد و تاثیر احزاب مختلف روی ایرج ، سعید و مجید به زیباترین شکل ممکـن گفته شد و پایان داستـان همونی بود ک از ایرانـی جماعت برمیاد ..!!
این کتاب بهم ثابت کرد سیـاست ، کثافتِ محض هستش و بعد از جنگ و فقر ، اگر میتونستم چیزیو حذف کنم  قطعن سیاست بود . 

« بار دیگه باید بگم من شیفـته قلم معروفی ام .»
      
8

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.