یادداشت پانیذ مالکی

        قبل از اینکه شروع کنم راجب این کتاب بنویسم، باید بگم که من شخصا نسبت به کتاب‌های خودیاری گارد زیادی داشتم. عقیده داشتم که "خب من اومدم اینا رو خوندم و یه هفته حالم خوب شد و به کار و زندگیم رسیدم و مثبت فکر کردم. بعدش چی که دوباره برمیگردم به حالت قبل؟ یا اینکه باید همه چی خوب باشه   از جمله شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور خوب باشه تا بشه گفته های تو کتاب رو عملی کرد" .. خیلیا اینجور کتابا رو روانشناسی زرد میدونن و همچنین خودم قبلا اینطور فکر میکردم. روانشناسی زرد یعنی اینکه شخص نویسنده بدون هیچ اثبات علمی ای شروع میکنه به گفتن حرف ها و راهکارهایی که به شما نشون بده اگه تو یه راهی موفق شده پس شمام میتونید. که خب این اشتباهه! راه و روش و سبک زندگی و شرایط هرکسی با دیگری فرق داره و در درجه اول شخص باید خودشو بشناسه تا بتونه راه درست رو انتخاب کنه.
حالا که اینا رو گفتم میخوام بگم، خوندن کتابای خودیاری حتی از نوع زردش هم خوبه!چرا؟ چون باعث میشه که شما فکر کنید، نظرهای مختلف رو بخونید و بر اساس بینش خودتون تصمیم بگیرید که میخواید چه شیوه ای از زندگی رو در پیش بگیرید. در واقع این که مطلقا نظریه های کتاب های خود یاری رو درست بدونیم و بخوایم حتما مثل اون فکر کنیم و رفتار کنیم و عمل کنیم اشتباهه، نه خوندن اونا و دیدن نظرهای مختلف و باز شدن فکر و دیدگاهت. 
این کتابی که خوندم، عنوانش یکم بده. نویسنده هیچ چیز علمی رو به اثبات نرسونده و فقط داره نظر خودشو میگه! و داره چیزایی رو به ما میگه که ما همیشه اونو انکار میکنیم که حالمون خوب بمونه. ولی واقعیت اینه که زندگی هیچ وقت قرار نیست آسون باشه! شما همیشه تو زندگیتون با یه مشکلی دست و پنجه نرم می‌کنید و جالب تر اینکه وقتی به درجه های بالاتر خوشی و خوشبختی میرسید، یه چیز بالاتر از اون رو میخواید چون انسان سیرمونی نداره و همیشه دنبال بهتر و بهتره..که خب همونطور که می‌بینید این خودش باعث بروز کلی مشکل و شکست توی زندگیتون میشه!
ولی آیا شکست بده؟ عملا نه! شکست و اشتباه باعث میشه که ما یاد بگیریم؛ ولی صرفا نه هر اشتباهی! مارک منسون تو زندگیش هرچیزی رو تجربه کرده و عقیده داره کار خیلی معمولی و عادی ای انجام داده و همین باعث شده که یاد بگیره. مثلا مواد کشیدن، وارد رابطه های متعدد شدن، بیکاری، خارج شدن ناگهانی از شغلی که توش هستی و و و.. که خب اینا اصلا چیزای عادی نیستن و خود مشکلن! به نظرم اگه این کتاب بیوفته دست کسی که جنبه ی اون رو نداشته باشه، مشکل سازه و باعث میشه که فکر کنه "خب هر بی بند و باری ای در نهایت باعث پیشرفت و موفقیت من میشه..پس چرا که نه برم تو کارش"..
در نهایت چیزی که مهم بود و خیلی جاها و تو خیلی از کتابا یادش گرفتم این بود که "تو مسئول کارهای خودت هستی".. و خب فکر میکنم این باعث میشه که تو راحت‌تر بتونی با مشکلاتت کنار بیای و حلشون بکنی یا ازشون بگذری!
من این کتاب رو دوست داشتم ولی همه چیش رو قبول نداشتم و فقط به عنوان تجربه و داستان یه آدم تو طول زندگیش، بهش نگاه میکنم و سعی میکنم وارد چاله چوله های زندگی اون نشم تا کمتر اشتباه کنم و کمتر اذیت بشم :)
      
1

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.