یادداشت احمد بابائی

«مردی چون
                «مردی چون او، مردی چهره در چهره‌ی مرگ، زنده مانده بود تا عصیان کند، عصیان علیه جهان، علیه مقامات، علیه حکومت و علیه خدا.»

🔹«عصیان» یا شورش داستان مردی است که در جنگ جهانی اول در جبهه آلمان جنگیده و یک پایش را در راه میهن، حکومت و خدا از دست داده است. اما به خاطر معلولیتی که گریبانش را گرفته اصلا و ابدا ناراحت نیست چون فکر می‌کند حکومت به عنوان دست خدا بر زمین، قدر زحمتش را می‌داند و به او شغلی کوچک اما ثابت تا آخر عمرش خواهند داد. اما حکومت به مدال افتخار و مجوزی برای پخش موسیقی در خیابان اکتفا می‌کند.

🔸«آندریاس پوم» نماینده آدم های خوشبین و ذاتا ضعیفی است که در برهه‌ای از زندگی با تلنگری ناگهان به خود می‌آیند اما اینبار کاملاً در نقطه مقابل خودشان در گذشته قرار می‌گیرند.

📌پوم در بسیاری از حرف ها و شکایت هایش یادآور ایوب عهد عتیق است. مردی پرهیزکار که ناگهان خدا هر چه داشت و نداشت را از او گرفت و به روز سیاهش نشاند. پوم همانند ایوب نمی‌فهمد که چرا او ناگهان هدف تیر غیب الهی قرار گرفته؛ او که «کافر» نبوده و نیست. اما تفاوت ایوب با پوم در این است که ایوب هرگز حتی در شکواییه‌ هایش، از ایمان به خدا خارج نمی‌شود اما پوم علیه همه چیز و در صدرشان «خدا»، عصیان می‌کند. سوالش واضح است: آخر چرا من؟ به چه دلیل؟

یوزف روت در همین رمان کوتاهش به عنوان اولین کاری که از او خواندم، عیارش را نشان داد. نویسنده‌ای کار بلد که گویا حرف های شنیدنی زیادی دارد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.