یادداشت مسیح ریحانی
1403/12/23
«نقشه و قلمرو» در تاریخ نگارش این دیدگاه، تنها اثر اوئلبک است که به فارسی ترجمه شده است. دو ترجمه از این اثر در دسترس است که من ترجمهی «ابوالفضل اللهدادی» از «نشر نو» را مطالعه کردم. ترجمه کمنقص و روان بود. کتاب روایت زندگی هنرمند تقریبا مردمگریزی به نام «ژد» است که عملا هیچ دوستی ندارد و روابط عاشقانهی جدی هم ندارد. ژد، هر سال شب سال نو یکبار پدرش را ملاقات میکند و این دیدار و مکالماتی که در طول آن شکل میگیرد را به نوعی میتوان درونمایه و موضوع اصلی کتاب قلمداد کرد. نگاه پدر ژد به جنبشهای سیاسی و اجتماعی زمان جوانی خودش به زیبایی در این دیدارها بیان میشود. مسئلهی مرگ به نوعی در تمام کتاب حضور دارد. از نحوهی مرگ مادر ژد که خواننده در اوایل کتاب با آن روبرو میشود، تا مرگ عجیب و غریب پدر سالخوردهاش! قصه در کل از ساختاری پیچیده بهره میبرد، اما اوج این پیچیدگی آنجاست که خود نویسنده، یعنی «میشل اوئلبک» هم به عنوان یکی از کارکترها وارد داستان میشود! ژد چند بار در طول داستان اوئلبک را میبیند و مکالماتی که با وی دارد هم بسیار جذاب است. بخش سوم کتاب را که شروع کنید، به یکباره احساس خواهید کرد که این بخش هیچ ربطی به ژد و اوئلبک ندارد! تقریبا تا اواخر این بخش، کتاب به یک کمیسر جنایی پاریس و پروندهای که او مسئول حلش است، میپردازد؛ اما در نقطهای، با ظرافت تمام، قصهی ژد و کمیسر و اوئلبک دوباره به هم پیوند میخورند! بدون شک «نقشه و قلمرو» رمانی نیست که هر کتابخوانی از خواندنش لذت ببرد. اما حکما اثری بسیار زیبا است که مطالعهاش را به تمام کتابخوانان حرفهای، پیشنهاد میکنم. مخصوصا اگر پیش از این «مواجهه با مرگ» اثر «براین مگی» از همین نشر را خواندهاید و دوست داشتهاید، مطالعهی این کتاب لذتی دوچندان برای شما به ارمغان خواهد آورد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.