یادداشت محمد مبینی
1401/9/26
4.5
7
این داستانک کتاب مرا تکان داد: «شبی خواب دیدم سر قبری نشستهام. باران میبارید. روی سنگ قبر نوشته شده بود «شهید مصطفی احمدیروشن» از خواب پریدم . آن زمان مصطفی از من خواستگاری کرده بود؛ ولی هنوز عقد نکرده بودیم . بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم. یکبار از او سوال کردم: «کی شهید میشوی مصطفی؟» مکث نکرد. گفت: «سی سالگی» . شبی که او را به خاک سپردیم، باران میبارید.»
6
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.