یادداشت محمد مبینی

کتاب احمدی روشن
        این داستانک کتاب مرا تکان داد: «شبی خواب دیدم سر قبری نشسته‌ام. باران می‌بارید. روی سنگ قبر نوشته شده بود «شهید مصطفی احمدی‌روشن» از خواب پریدم . آن زمان مصطفی از من خواستگاری کرده بود؛ ولی هنوز عقد نکرده بودیم . بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم. یک‌بار از او سوال کردم: «کی شهید می‌شوی مصطفی؟» مکث نکرد. گفت: «سی سالگی» . شبی که او را به خاک سپردیم، باران می‌بارید.»
      

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.