یادداشت فرشاد علیزاده

        در یک‌ روز سرد که حتی رویا هم منجمد میشد
یک خواب وحشتناک دیدم
یک روز بعد از ظهر
کلاهش را سر کرد و رفت
و من پشت سر او چفت در را انداختم...








یک روز گرم که حتی رویا هم ذوب میشد
من یک خواب عجیب دیدم
یک روز بعد از ظهر
فقط یک کلاه برگشت...
      
10

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.