یادداشت dream.m
7 روز پیش
بخش اول ریدیوو: احتمالا اسم اختلال «Maladaptive daydreaming» یا «خیالپردازی ناسازگار» رو نشنیده باشید، چون خیلی وقت نیست شناخته شده و زیاد هم درموردش تحقیق نشده. اختلالی که در اون، فرد مبتلا اونقدر غرق خیالبافی و رویا دیدن در بیداری میشه که عملا از کار و زندگی میفته، و در موارد شدید حتی ممکنه دیگه نتونه فرق بین خیال و واقعیت رو تشخیص بده و رسما توی تخیلاتش زندگی کنه. خب! همه آدما کم و بیش خیالبافی میکنن و اگه خلاق هم باشن، جهان خیالی خودشون رو میسازن تا گاهی، دقایقی یا ساعتهایی به کنجش پناه ببرن و از سکوت و امنیتش لذت ببرن. اما این با اختلال ام.دی خیلی فرق داره چون اونا میدونن خیالاتشون فقط خیالن و دارن با چشم باز رویا میبینن و هروقت هم که کار داشته باشن، میتونن سریع ابرای بالای سرشون رو پخش و پلا کنن و زود برگردن سر درس و کار و نون حلال درآوردن. در مورد خودم، منم مثل بقیه ولی خیلی بیشتر توی بیداری رویا میبینم. میدونید! بزرگترین دلیلی که من خوندن داستان های فانتزی و خیالی رو به ژانرهای دیگه و بخصوص رئالیستی ترجیح میدم، تلخی بیش از حد زندگی واقعی هستش. راستش بنظر من دنیای واقعی خیلی سرد، زمخت، بیرحم، نامهربون و جدیه. و من، برای در امان بودن از این دنیای دوست نداشتنی، اغلب به خیال پناه میبرم؛ خیال هایی که خودم میبافم و میسازم شون و یا خیال هایی که نویسنده ها توی جهان کتابهاشون بافتن و ساختن. اما «درخت انجیر معابد» توی این قاعده، مستثنی شد؛ چراکه داستانی از زندگی واقعیه که روی لبه رویا میلغزه و مهر تایید بر این خیال شیرین میزنه که میگه: دنیا دار مکافاته. این کتاب، داستان مردم واقعیه، با پوست و گوشت و خون زنده، که میتونستن زمانی وجود داشته باشن، یا حتی ممکنه همین الان بغل گوش مون دارن زندگی میکنن. داستان زندگی های واقعی، خوابیدن و بیدار شدن ها، قهر و آشتی ها، فقر و ثروت، خیانت و وفاداری، حرص و قناعت، خرافات و دانش، داستان مرگ و زندگی، بودن و نبودن، هست و نیست شدن، و در یک کلام داستان زوال یک خانواده. احمد محمود توی این کتاب، که آخرین رمان نوشته و منتشر شده از ایشونه، پا رو از قالب داستان گویی همیشگی رئالیسم اجتماعی /بومی در کتاب های پیشین اش فراتر گذاشته و خواننده همیشگی و مشتاق قلم اش رو به سفری در جهان رئالیسم جادویی برده. خوندن این کتاب، برخلاف شنیده هام، تجربه ای آسون و بدون چالش بود و جناب احمد اعطا بازهم سرافرازم کرد. بخش دوم ریویوو رمز و راز در رمان درخت انجیر معابد از همان نخستین سطور فصل اول آغاز میشود: « نیمههای شب یکی از شبهای چله زمستان، جیغ بلند زنی، علمدار اول را از خواب بیدار میکند... سنگ عظیمی غلطاغلت میآید و او (علمدار اول) در راه سنگ به زمین میخ شده است... گوسفند بازیگوشی دور ایستاده بود و نگاهش میکرد. علمدار اول به گوسفند التماس میکند که بازش کند، میبیند که دست راست گوسفند میرود. پنجه را باز میکند و مثل آدمیزاد تهدیدش میکند و از غیض قهقهه میزند. صدای کسی را میشنود که میگوید : پوستش را بکن، زنده زنده پوستش را بکن، راه پیروزی تو همین است...» چهارچوب داستان درخت انجیر معابد بر پایه خرافات و جهل بنا شده است. اسفندیارخان، یکی از شخصیتهای کلیدی داستان، پرستشگاه کوچکی را برای درخت «انجیر معابد» یا «لور» در گوشهای از خانه وسیع خود اختصاص میدهد و شخصی به نام «علمدار اول» را متولی آن میکند تا بتواند توده نادان مردم را که با بستن شله به شاخههای درخت، و نذر و نیاز قربانی کردن گاو و گوسفند، و روشن کردن شمع به درگاه آن درخواست شفاعت دارند را به انقیاد درآورد. تا به این شکل هم از یک طرف آیین شرک را دوباره زنده کند و هم موجب رونق کسب و کار متولیان کهنهاندیش و شیاد شود. لور که درخت مقدس است همچون بتهای دوران جاهلیت عمل میکند و توده واپسگرا و ناآگاه و فریب خورده مردم را در برابر جریان روشنفکری و تمدن قرار میدهد. در این داستان به خوبی از جهات مختلف میتوان روانشناسی اجتماعی و روانشناسی توده را بررسی کرد و به ریشه یابی رفتار عمومی مردم در مواجهه با شخصیت «درویش سبزچشم» و عمل پرستش «درخت انجیر معابد» پرداخت. ۱)  عضو توده در جمع احساس قدرت میکند: این فکر که چون فرد در میان گروه قرار گیرد احساس قدرت میکند، اندیشهای است که «فرامرز آذرپاد» هنگامی که خود را در شکل «مرشد» در میآورد از آن استفاده میکند تا ثروت پدر خود را دوباره به دست بیاورد و «مهران شهرکی» را نابود کند. یک فرد در میان جمع میتواند کارهایی را انجام دهد که به تنهایی حتی وسوسه چنین کارهایی نیز به ذهنش خطور نمیکند. همچون اعمالی که مردم به تحریک «فرامرز آذرپاد» و با احساس قدرت گرفتن از در میان جمع بودن به آنها دست میزنند. آنها دست به جنایت میزنند، ادم کشی و قتل میکنند، و ویران میسازند. عموم مردم در چنین شرایطی تبدیل به گله انسانی ساده لوح ولی معتقد میشوند؛ این احساس قدرت دروغین در میان جمع بودن است. ۲)  توده تحت تاثیر ناخودآگاه رفتار میکند: هر فردی در رویارویی با هر امری نخست با تکیه بر عقل و خودآگاهی خود خوب و بد را میسنجد و با تسلط و آگاهی بر خود صمیم میگیرد. اما یک فرد در میان انبوه توده، جای تکیه بر عقل، بر احساس تکیه میکند و فردیت و خودآگاهی خود را از دست میدهد؛ در نتیجه تحت تاثیر کنش اجتماعی دیگران قرار میگیرد. این فرد مانند کسی است که هیپنوتیزم شده و اراده ای از خود ندارد. همانطوری که در فصل اول مردم را میبینیم که با خشمی افسارگسیخته در حالی که فکر میکنند مقدساتشان در حال ویرانی است، به بلدوزر و فرمانده نیروی انتظامی حمله میکنند. زیرا به معجزات درخت لور باور دارند و ناخودآگاه آنها تحت تاثیر شعارها، وردها و حرکات نمایشی سایر توده قرار گرفته است. توده با هم همدست میشوند، و واژگان نامفهومی را بر زبان میآورند که به آنها قدرت مضاعف میدهد و سپس دور درخت حلقه زده به طور هماهنگ بر زمین پا میکوبند و فرمانده نیروی انتظامی را یر دست و پا له میکنند. ۳) توده در قدرت رهبر بزرگنمایی میکند: بدون تردید رهبر و کسی که بر توده حکومت میکند، تواناییهای ویژهای دارد. اما این رابطه نیز وجود دارد که توده نیز در قبول تواناییهای رهبر خود اغراق میکند. در حقیقت «سادگی» و «اغراق» دو ویژگی حساس توده است. سادگی به این معنی که توده مردم هر آنچه را که به آنها گفته میشود بدون چون و چرا و تردید و بدون نیروی عقل و خودآگاهی میپذیرند و به راحتی فریب میخورند. همانند زمانی که علمدار به دروغ به مردم میگوید نیمه شب دیده که درویش چشم سبز سوار بر پشته هیزم به دیدار مرادش در هند رفته است. این شایعه از نظر روانشناسی تودههای شیفت ساز قابل بررسی است؛ زیرا شیاد یعنی مرشد با استفاده از باورهای دینی و اعتقادی مردم و مقولات جادویی شایعهای را به وجود میآورد که از نظر افکار عمومی چون و چرا در آن بیمورد است. چرا که آنها به دلیل باور به معجزات پیامبر و امامان، برای افراد همانند آنها نیز معجزه و کرامت قائلند. از نظر عامه مردم و توده فریب خورده، باور چنین پدیدههایی اصلاً سختگیرانه نیست. رازهای نگفتهای همیشه وجود دارد که نباید درباره آنها تامل کرد. توده طغیانگر حیات ذهنی مبتنی بر عقیده و ایدئولوژی دارد و در بین آنها میلی برای اسطوره سازی و بت سازی و تخریب کورکورانه ناگهانی وجود دارد. در درخت انجیر معابد ما با جنون توده و چنین گرایشهایی طرف هستیم. ۴)  توده به رهبری مقتدر گردن میدهد: اقتدار خصلتی است که معمولاً اعضای توده از آن تهی هستند، ناگزیر ترجیح میدهند که چنین خصوصیتی را در رهبر خود ببینند. به عنوان مثال اگر معلم یک کلاس از اقتدار برخوردار و اعتماد بنفس کافی نداشته باشد، نمیتواند محیط کلاس را اداره کند و دانش آموزان را آرام سازد. این واقعیتی است که تجربه ما درستی آن را به طور عملی ثابت کرده است . توده در برابر رهبر مقتدر، مطیع و در برابر هر شخصیت ضعیف النفس، سرکش میشود. در درخت انجیر معابد میبینیم که توده خرافات پرست پشت سر درویش چشم سبز قرار میگیرند و همان واژگان نامفهوم و حرکات نمایشی او را شیفته وار تقلید میکنند. زیرا آنها شیفته رفتار قاطع و اقتدارجویانه او هستند. ۵) توده شیفته تصویر و نمایش است: توده به کمک و به نیروی تصویر میاندیشد نه به یاری خرد و آگاهی خود. اعضای توده از یک نمایش کوتاه یشتر تحت تاثیر قرار میگیرند تا شنیدن یک سخنرانی برجسته. استفاده از حرکات نمایشی هنگام سخن گفتن، کوتاه و بلند کردن صدا، لباس و ظاهر باابهت همچون عصا و لباس سفید، وردهای سحرآمیز و انجام مناسک خاص، بدون شک تاثیر به مراتب بیشتری بر روی پیروان میگذارد تا سخنرانی خشک و بدون احساس فردی تحصیل کرده که میخواهد مردم را از ناآگاهی نجات دهد. ۶) توده از رهبر خود حیثیت و شکوه انتظار دارند: توده بیوزن و بیمنزلت هر آنچه که خود ندارد را از رهبر خود میطلبد. حیثیت رهبر به توده ازخود بیخود و متحرک سرایت کرده و توده در خود احساس منزلت میکند و روان آنها را با شیفتگی و احترامی آمیخته به ترس آکنده میسازد. حیثیت، منشا قدرت همه حاکمان، پادشاهان، و خدایان است که با وجود آن پذیرفته میشوند. عناوین و القاب، افسون کننده هستند و باعث منزلت افراد میشوند؛ همانطور که در درخت انجیر معابد میبینیم که درویش چشم سبز پس از ورود به شهرک با شعار و با تایید پرسش و پاسخ مردم به توده حیثیت میبخشد و میتواند با سرنگونی نماد قدرت پیشین و ویرانی مجسمه مهران خان، جای خالی قدرت پیشین را پر کند و بر مردم حکومت کند. او تاجگونه بنفش بر سر میگذارد و با پوشیدن لباسهایی همچون لباس پیامبران مردم را تحت تاثیر قرار میدهد. او پس از مدتی با حفظ فاصله خود از مردم، بین خود و آنها واسطهای ایجاد میکند و خود را دور از دسترس و مقدس میسازد. ۷ ) توده به تلقین و تکرار رهبر نیاز دارد: کار رهبر ایجاد ایمان در میان توده است. رهبران دینی ضرورتاً باسوادترین و اندیشمندترین افراد نیستند، آنها مومنترین، مصممترین و اهل عملترین افراد هستند. ذهن توده مانند ظرفی خالی است که باید از ایمان به کسی یا چیزی آکنده شود. این ایمان است که به توده توانایی حرکت میدهد. پس کار رهبر باید در ابتدا ادعای یک امر ایمانی و سپس تلقین و تکرار آن باشد تا به ادعای خود جنبه آسمانی و الهی بدهد تا بتواند مورد پذیرش توده قرار بگیرد. حالا پس از اینکه رهبر یک توده با استفاده از تمام این امکانات توانست افسار را در دست بگیرد، پس از آن است که دیگر توده خود به خود به راه میافتد و سیر حوادث را رقم میزند و دیگر نیازی نیست که رهبر به آنها دستور بدهد یا از آنها چیزی بخواهد. ۸) توده جایگاهی را اشغال میکند که شایستهاش نیست: تودهها تصمیم میگیرند به عرصه مقدم حیات اجتماعی قدم بگذارند و مکانها و ابزارهایی را تصرف کنند که پیشتر در دست نخبگان بود. همانطور که در درخت انجیر معابد میبینیم که درویش چشم سبز در حالی که هنوز تحصیلات متوسطه خود را تمام نکرده و جز مشتی افراد تریاکی و لمپن را نمیشناسد، به خود اجازه میدهد که کتابخانهای را که نیازهای علمی، ادبی و هنری دانش آموزان و هنرمندان را برطرف میکند پاکسازی کند، کتابها را از بین ببرد و کتابهایی را جایگزین کند که ایدئولوژی جاهلیت کهن را تبلیغ میکنند. و یا با آتش زدن درمانگاه به شکلی ارتجاعی مردم را وادار میکند که برای مداوای بیماریهای جسمی و روانی خود به درخت انجیر معابد نذر و نیاز کنند. ۹) توده به پاکسازی دیگر اندیشان باور دارد: هر کس که مثل همگان نیست و مانند دیگران فکر نمیکند در خطر حذف شدن قرار میگیرد. این از ویژگیهای توده بیفکر است. همانطور که در درخت انجیر معابد میبینیم که جوانی به نام ابراهیم از شرک و کفر مردم و پرستش درخت به سطوح آمده است و میخواهد آنها را با سخنرانی راهنمایی کند، اما مورد هجمه عموم قرار میگیرد و حتی علمدار پنجم نقشه قتل او به دست جمعی از مردم میکشد. میبینیم که تفکر ابراهیم که زیر نفوذ و جاذبه ذهنیت توده قرار نگرفته است، اما از طرفی توده که حجمی بی شکل و قالب و فاقد اراده هستند، یک تفکر متمایز از خودشان را بر نمیتابند و کمر به قتل ابراهیم میبندند. ۱۰) توده پراشتهاست: انسان تودهای از نظر فکری ساده و ابتدایی است اما بسیار پر اشتها و پر مصرف است؛ زیرا تنها به رفاه خود میاندیشد، اما عوامل ایجاد این رفاه را نمیشناسد. مثلاً در درخت انجیر معابد مرشد چشم سبز را میبینیم که زندگی خود را از طریق سر کیسه کردن مردم و حیات انگلی گذرانده است و بطور وقیحانه به خود حق دزدی و مصادره اموال مردم را میدهد و یا علمدار پنجم که متولی درخت است و از طریق جمع کردن نذورات مردم برای خود ماشین خریده است و در خانه موقوفی زندگی میکند اما همچنان چشم طمع به نذورات و قربانی مردم دارد. ۱۱) ذهن انسان تودهای ساده و ابتدایی است: انسان تودهای ممکن است از جنبه جسمانی تندرست و نیرومند باشد، اما از نظر فکری بسیار ساده و ابتدایی است. همانند انسان ابتدایی که ناگهان در میان تمدنی قدیمی ظهور کرده باشد. نمونهای از این ذهنیت بدوی انسان تودهای ذهنیت علمدار پنجم است که بخاطر همجواری درخت لور به نان و نوار رسیده و وجاهت یافته است. این عضو توده انسانی که در تولید و توزیع این نعمتها و خدمات واقعی کوچکترین نقشی ندارد، با خود فکر میکند که درمانگاه اعتقاد مردم را سست کرده و مدرسه بچهها را گمراه میکند و باید رویشان بنزین ریخت و آتش زد و جشن گرفت. ۱۲) انسان تودهای قدرت را برای تسویه حساب میخواهد: تهدید کردن این و آن به کشتن ، یکی از خیالات متعدد فرامرز آذرپاد است. نخستین کسی را که او به قتل میرساند مهران شهرکی، کسی است که اموال او را تصاحب کرده و مادرش را فریب داده. دومین نفر رحمان نیکوتبار دوست قدیمی او است که قبلاً او را کتک زده و به وی خیانت کرده است. در پایان رمان میبینیم که او پس از دستیابی به قدرت، تودهای از افراد را که به وی ایمان پیدا کرده اند مامور میکند تا انتقام او را از نیکو تبار و از مهران شهرکی بگیرند. این سواستفاده از قدرت، از مهمترین ویژگی های یک توده انسانی است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.