یادداشت محدثه دلنواز
1402/10/14
4.3
18
🌱هُوَ الرّحیم🌱 . رمانی با راوی مرکب. هفت اولشخص که روایتشان از مکه شروع میشود و از زهیر و رویاروییاش با امام که جای تمتع، نیت مفرده کرده. و پیش میرود با جنون ضحاک و مرور آنچه پیشازآن گذشت بر او و به قضاوتنشاندن عقلش، جایی که دل حکم میکند، و رسیدن به حرّ، و آمدن طرماح و همراهانش نزد امام... و... بهتر، همانکه نویسنده میگوید: ما هفتتن بودیم؛ من زهیر بن قین بجلی، و من ضحاک بن عبدالله مشرفی، و من حرّ بن یزید ریاحی، و من عمرو بن قرظه انصاری، و من عبیدالله بن حرّ جعفی، و من شبث بن ربعی، و من... . انتخاب راویان در این اثر مشهود میباشد و قابلتحسین، که نقطه اشتراک همهشان در همراه بودن با #حسین است. اما چه همراهیای، در چه مقطعی، چگونه و از چه زمان یا تا چه زمان؟ و آندیگری، گریزهای تاریخی به گذشته افراد با خاندان پیامبر، بهجا و بهوقت. و محبت حضرت حسین است که جملهبهجمله در جان... . میخوانیم در #فصل_شیدایی_لیلاها ، از مصاف دو سپاهی که گویا هر قشری و هر تفکری و هر عقیدهای در آندو وجود دارد؛ که تا قیام قیامت اگر بنویسند و بنویسیم از این واقعه، جوهر کم میآوریم و کلمه هم. و هم علت حرکت امام و دلایل و روند شکلگیری جنگ و واقعه کربلا را، اما بیش از همه، چیزی که در این میان قابلتامل مینماید، سرگذشت راویانش است. . . . برشی از رمان، به قلم استاد عزیزم #سیدعلی_شجاعی : - من حسین بن علی، زمینی را که در آنیم به مرکز کربلا، و ابعاد چهار میل در چهار میل، از ابراهیم بن عمیر، امیر قبیله بنیاسد خریدم؛ به هزار دینار و با سه شرط؛ اول آنکه چون واقعه درگرفت و حادثه انجام پذیرفت، اجساد ما میان بیابان رها نماند و بنیاسد در کار تجهیز برآیند... بغض میدود در گلوی ما هرسه، امام اما ادامه میدهد: - و دوم آنکه، محل قبور ما برای عزادارانم آشکار کنند و راه بر ایشان بنمایند... اشک مینشیند بر چشمان ما هرسه، امام اما میخواند: - و سوم آنکه، تا سه روز میزبان باشند سوگواران و زائرانم را، و آب و خرما چنان دهندشان که گرد خستگی، بر چهره ایشان نماند... به هقهقی آرام میلرزد شانههای ما هرسه، امام اما مینویسد: - و این زمین، از آنِ فرزندان و پیروان و زائرانم... تا آن زمان که زمان هست و روزگار پابرجا... تا قیامِ قیامت و آغازِ انجام این دنیا... و همگان بدانند که این سرزمین را، و خاکش که خون ما بر آن ریزند، صاحبی نیست مگر من، حسین پسر دختر پیامبر، که بخشیدمش به آنانکه بر عزایم اشک فشانند و روی خراشند و جامه چاک دهند. پس هرکه به این سرزمین درآید، در خانه خویش پا گذاشته...
5
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.