یادداشت مریم رضوی

        اول از همه خیلی دوست داشتم میشد از آقای جمالزاده بپرسم که دقیقا این کتاب مایوس‌کننده رو با چه هدفی نوشته؟! شاید خیلی حرف‌های ناامید کننده کم میشنویم، این هم روش... راستش من قلم آقای جمالزاده رو دوست دارم، داستان هاشون واقعا جذاب و در عین حال ساده هستن. اما این کتاب... تا اواسطش جالب بود برام. خیلی از جملات من رو یاد الان خودمون می‌انداخت و مدام از خودم میپرسیدم چرا ما همچنان همون مشکلاتی رو داریم که صد سال پیش داشتیم؟ چرا ما هیچوقت اصلاح نمیشیم؟ از نصف کتاب گذشتم و بدگویی ها همچنان ادامه داشت و مدام بدتر میشد. اونجا بود که با خودم گفتم خب که چی؟ آخه مگه میشه صبح تا شب تو گوش یه نفر مدام بگی تو آدم بدردنخور و احمقی هستی و توقع داشته باشی سعی کنه بهتر باشه؟ ایده جمع آوری معایب ایرانی ها ایده جالبی بود اما بدگویی هم حدی داره دیگه... ایرانی ها انقدر بدگویی شنیدن که الان نسبت بهشون بی تفاوت شدن و حتی دست به مقابله و تلافی میزنن. هیچ آدمی با این حجم از انرژی منفی که به سمتش میاد رشد نمیکنه، هیچ آدمی... کاش یاد بگیریم حداقل خودمون، خودمون رو نزنیم. از بیگانه توقعی نمیشه داشت
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.