یادداشت

قصه سنگ و خشت: گزینه شعر
        مریز آبروی سرازیر ما را 
به ما باز ده نان و انجیر ما را
خدایا اگر دست بند تجمل
 نمی بست دست کمانگیر ما را 
کسی تا قیامت نمیکرد پیدا
از آن گوشه ی کهکشان تیر ما را
ولی خسته بودیم و یاران هم دل
به نانی گرفتند شمشیر ما را
.
.
.
طلا را که مس کرد؟! دیگر ندانم
چه خاصیتی بود اکسیر ما را

****

این بی نظیر دوست داشتنی 
این شاهنامه ای خواندنی
      
1

12

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.