یادداشت زهرا رضوان

        قلبم را میان تک تک صفحات این کتاب ، مشروح پیدا کردم .
ابتهاج و اشعارش  از گویش اولین حرف ،  شروع به ریشه دواندن در وجودت میکنند . 
گویی احساس ، زبانی است بیگانه که از پس درک و فهم و بازگردانی اش عاجزی و ابتهاج دست بر شانه ات می گذارد و می گوید: من میگویم احساست را . کلمات را در توصیف تو و حال تو به استخدام در خواهم آورد. 
و چه زیبا 
در نهایت امعان 
این فعل را شاهکار میسازد . 

فکر کن ! ابتهاج تراوش کند و شفیعی کدکنی انتخاب! 
      
91

15

(0/1000)

نظرات

عبارت آخر عالییی😀
اما من خیلی خوشم نیومد، این کتابو که داشتم نگاه میکردم، اکثرش شعر نو رو آورده بود
یعنی فک کنم حدود 5 درصدش غزل و اینا بود
بقیه همه نیمایی
1

0

به شخصه اشعار نو رو عمدتا در لیست مورد علاقه ها نمی‌گذارم .
اما سایه روح عجیبی در اشعارش دمیده..
کلماتش عطر دارند.
واقعیت دارند.
نفوذ دارن.  از این جهت به قلبم نشست..و می نشیند... 

0