یادداشت زهرا رضوان
1403/9/16
قلبم را میان تک تک صفحات این کتاب ، مشروح پیدا کردم . ابتهاج و اشعارش از گویش اولین حرف ، شروع به ریشه دواندن در وجودت میکنند . گویی احساس ، زبانی است بیگانه که از پس درک و فهم و بازگردانی اش عاجزی و ابتهاج دست بر شانه ات می گذارد و می گوید: من میگویم احساست را . کلمات را در توصیف تو و حال تو به استخدام در خواهم آورد. و چه زیبا در نهایت امعان این فعل را شاهکار میسازد . فکر کن ! ابتهاج تراوش کند و شفیعی کدکنی انتخاب!
(0/1000)
نظرات
1403/10/27
عبارت آخر عالییی😀 اما من خیلی خوشم نیومد، این کتابو که داشتم نگاه میکردم، اکثرش شعر نو رو آورده بود یعنی فک کنم حدود 5 درصدش غزل و اینا بود بقیه همه نیمایی
1
0
زهرا رضوان
1403/10/28
0