یادداشت مهدی فاتحی زاد

سن آدمی که
        سن آدمی که بالا می رود،  احساس ترحم بیشتری نسبت به والدین پیدا میکند، ابعاد مختلف آنان که را در میابیم فهمیدن آنکه  کودکی رنجور هستند که از محیط بیرون و هر چیز جدید می هراسند  چه برای خود چه برای فرزند خود. 
که چقدر در کودکی درک نشده اند و تربیت به آن ها دیکته نشده بلکه القا شده  و... 
اما این صحبت ها به  شرح حال داستان ما مربوط نیست دلنوشته ای است که از حال داستان بر من مستولی گشت. 

داستان سوفیا پتروونا
درباره مادر است و مادرانگی. 
کسی که خود نمی خورد تا فرزندش کمی بیشتر بخورد بپوشد بگردد و...
 
سوفیا به تنهایی پسرش را بزرگ میکند پسری سرسپرده اهداف والا حزب است  بزرگ میشود به دانشگاه میرود و جذب کارخانه میشود تا می رسیم به دوران پاکسازی بزرگ استالین. 
در داستان ما خفقان غالب بر جامعه شوروی را می خوانیم و دروغ گسترده در شعار ها و افراد،  ترس توام با جهل مردم در برار ظلم نظام حاکم. 
ولی داستان بیشتر داستان درد و غم مادر فرزندی است و ما چه میدانیم مادر بودن یعنی چه؟ چقدر میتواند برای کسی سخت باشد که تمام امید و ارزو هایش را گره بزند فرزندی که فرزندی که تمام زندگی اوست و یک دفعه همه چیز به هم بریزد
      
5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.