یادداشت نوید نظری
1403/10/27

آثار ادبی امریکای لاتین را با مفاهیمی اجتماعی و ملی و آزادیخواهی بیشتر میشناسیم، جنبشهای کارگری، قهرمانان مردمی در اعصار دیکتاتوری و خفقان و خاطرات جنگهای مکرر داخلی عشق سالهای وبا اما جانمایهاش را از عشق و رمانتیک گرفته و چون جان نویسندهای مثل مارکز در آثارش نمود دارد در این جا هم قدری با رئالیسم جادویی طرفیم! این بار اما نه در خلق و ماهیت داستان بلکه در خود اهالی داستان، عشقی افسانهای و اسطورهای به عمر ۵۰ سال!!! عشق سالهای وبا داستان یک عشق دیرپا و عمیق در سالهای دشوار و سخت است. سالهایی که هم جسم آدمی در عذاب و شکنجه و نیستی است و هم روح او در تنگنا و فترت و تباهی؛ از یک سو وبا هست و مرگ و میر آدمیان و از سوی دیگر جنگهای داخلی، نابودی جنگلها و خفقان ناشی از دیکتاتوریهای پیاپی. سخت است که قهرمان داستان را عشاق دلبسته هفتاد و چند ساله بنامیم و از پرورش شخصیتی به هویت و رسالت طبابت که دلنگران رشد و اعتلای جامعه خویش است غافل شویم. او برای رشد عمومی مردم جامعهاش، امکان تحصیل کودکان، خیریهها و حتی محافل و مراکز ادبی و هنری سالها زحمت کشیده و مرگش نیز دلسوز است. اساسا مرگ یکی از اصلیترین ارکان این رمان است جایی که داستان با صحنه مرگی مرموز و جالب آغاز میشود و خواننده احساس میکند قرار است جان اصلی کتاب بر سر آن ره پپیماید! اما مارکز خواسته نشان بدهد آن اکسیری که علیرغم تباهی و نیستی و مرگ ناشی از وبا و تلخکامی و جنگ داخلی امکان برآورده کردن بوستان آمال و آرزوی آدمی را دارد تنها عشق است. او از یکسو، عشق را به بیماری وبا مانند میکند که جسم و جان را میگیرد و میفرساید میمیراند و از سوی دیگر همین عشق را تنها عنصر حیاتانگیز، الهامبخش و نوآور و جسور حیات آدمی میداند. مارکز در این کتاب میگوید آنچه مرگ را شکست میدهد و عقب میاندازد عشق است، بیشتر آنکه عشق قدرت دارد زمان را توسعه داده و مکان را فراخ کند؛ آنجا که دو زوج عاشق تصمیم میگیرند علیرغم سختیها و تنگناها تا ابد به گردش در رودخانههای کشتیرو برغم حریفان دولتی و اجتماعی ادامه دهند. هر چند کتار این رودخانهها دیگر نه تمساحی باشد و نه گاو دریایی و نه حتی بومیانی که از دیدن مهمانان شادکام شوند! وبا همانگونه که زندگی میگیرد و جان میفرساید میتواند محمل یگانهای باشد برای دلدادگان و عاشقان! به شرط آنکه پایمردی و پافشاری در عشق در میان باشد. میشود در پناه بیماری وبا آسوده با معشوق آرمید من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بنوش و من نتوانم
(0/1000)
نظرات
1403/10/28
چه نگاه عمیق و قشنگی نسبت به داستان داشتید 🙏🏻👍🏻 امیدوارم منم بتونم اینجوری تحلیل کتاب بنویسم ..
1
1
نوید نظری
1403/10/28
0