یادداشت محمدرضا
1402/8/15
کتابی بسیار روان و ساده بود که راحت میتونستی از داستانهاش یک الگو پیدا کنی و هر موقع کتاب رو میخوندم احساس کوچکی دربارش میکردم که انقدر به همه چیز توجه داشت و انقدر خوب زندگی کرده و باورم نمیشه که چنین فردی وجود داشته. جز ٕکتابهایی بود که کم کم میخوندم و الان که نگاه میکنم احساس میکنم یک چیزیم کمه و انگار داشتم با اون زندگی میکردم. انقدر تو زندگیم بود که هر اتفاقی برام میافتاد یاد یک بخش از خاطرهها میافتادم الان که یک مرد ناتوان، یک مورچه، یک شهید و یک زورخانه [اشاره به بخش هایی از کتاب] میبینم یاد اون کتاب اون فرد میافتم این کتاب شد خاطرات و یکی از بخش های زندگی خودم. [پایان کتاب]
(0/1000)
محمدرضا
1402/8/30
0