یادداشت معصومه فراهانی
1401/9/20
"باد" از مادرش شنیده معنی اسمش "جوانه" است، یک اسم پر از حس شکفتن، پر از لطافت. مادرش گفته باید حواست باشد کسی اسمت را به اشتباه اسمت را "بادی" صدا نکند و این اسم زیبای پر احساس را با اسم دیگری جا به جا نکند. در تمام طول داستان تاکید "باد" روی حفظ لطافت است، لطافت اسم، لطافت کودکی، لطافت دوست داشتن مادر، لطافت در جستجوی پدر بودن. مادر چند سالی است که از دنیا رفته و باد در پرورشگاه زندگی میکند. از مادر فقط یک عکس، یک پوستر از یک کنسرت و یک کیسه پر از سنگ به همراه دارد و از پدر مقادیری حدس و احتمال. کودکِ سیاه پوست دوست داشتنی در پرورشگاه روزهای سختی را گذرانده، در خانههایی که او را به سر پرستی قبول میکنند هم، برای همین یک روز تصمیم میگیرد برای پیدا کردن پدر و پایان دادن به این بدبختی ها از خانهی آخرین سرپرستش فرار کند. سفرِ باد سفر عجیب و پر فراز و نشیبی است. در این مسیر ما هم مثل باد با آدمهای سفید و سیاه مختلفی آشنا میشویم و از آن مهمتر با تاریخ برههای سخت و پر تنش در تاریخ آمریکا همراه میشویم. قلم نویسنده برای من بسیار دلنشین بود، بسیار لبخند به لبم نشاند و بسیار شگفتزدهام کرد. جلد کتاب نشان نمیداد درونش انقدر چیزهای خوب و باحالی نوشتهاند. اما شما به ظاهرش نگاه نکنید. داستان انقدر همراه کننده است که من مدام دنبال وقتی بودم که بتوانم ادامه داستان را بشنوم. و قلم نویسنده انقدر خوب بود که فورا اسمش را سرچ کردم ببینم کتاب دیگری دارد که بخوانم یا نه؟ و کتاب "واتسونها به بیرمنگام میروند" ش را هم در لیست خواندنیهایم گذاشتم. این کتاب را به به همه نوجوانهای ۱۲ تا ۱۶ و نوجوانخوانها و علاقهمندان نوشتن برای نوجوانان پیشنهاد میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.