یادداشت محمدصادق اکبری
1404/4/30
به نظر من، یکی از مهمترین ویژگیهای این کتاب اینه که سعی میکنه نشون بده چرا کلاناستراتژی امام خمینی نسبت به دیگر علمای شیعه یه تفاوت اساسی داشت. علمای پیش از امام، معمولاً بر اساس قاعدهٔ «دفع افسد به فاسد» تلاش میکردن یه نوع رابطهٔ حداقلی و محافظهکارانه(به جز برخی موارد مانند صفویه) با حکومتهای وقت داشته باشن؛ یعنی تعامل با پادشاهان برای جلوگیری از هرجومرج یا خطر بزرگتر. ولی امام خمینی در موقعیتی قرار گرفت که احساس کرد اصل اسلام، نه فقط شعائر و مناسکش، بلکه تمام حقیقت و هویت اجتماعیاش در معرض تهدید جدی قرار گرفته، برای همین، به این نتیجه رسید که دیگه اون مدل سنتی تعامل کافی نیست، و باید وارد میدان قیام شد حتی اگر این ایستادگی به سرنوشت قیام امام حسین هم ختم بشه. کتاب بهخوبی تلاش میکنه این نقطهٔ چرخش تاریخی رو در اندیشهٔ سیاسی امام تبیین کنه، بهویژه با تمرکز روی سه مقطع کلیدی در سالهای ۱۳۴۱، ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳، آن هم در مقایسه با دیگر جریانات هم عرض، مانند استراتژی چپ ها و ملی گراها و... از طرف دیگه، کتاب تونسته بین روایت تاریخی و تحلیل نظری یه تعادل قابل قبول برقرار کنه؛ نه صرفاً وقایعنامه است، نه صرفاً تئوریپردازی. برای همین، به نظرم برای کسی که میخواد با نهضت امام خمینی و روند انقلاب اسلامی آشنا بشه، میتونه این کتاب رو به عنوان کتاب اول استفاده کنه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.