یادداشت
1402/10/9
3.4
2
کافکا یک نابغه است. نه برای آنکه من میگویم و نه برای آنکه عالیجناب کوندرا بارها و بارها به شکلی باشکوه او را ستایش میکند. او هیچ نیازی به معرفی و تحسین ما ندارد و نبوغش را به سادگی میتوان در داستانهای کوتاه و بلندش دید. به سال ۱۹۲۴ این داستان کوتاه را نوشت: هنرمند گرسنگی. بسیار کوتاه است و میتوانید در یک سفر درون مترو آن را به پایان رسانید اما عمق داستانش آنقدر زیاد است که باید مراقب باشید از ایستگاه مقصد عبور نکنید. کافکا همان کافکای همیشگیست. اصلا مگر میشود کافکا گونهی دیگری باشد؟ شکل دهندهی شخصیت و افکار او چیزی نبوده که او بتواند در گذر زمان تغییر کند. در این داستان او با مضامینی چون «هنر، تنهایی و شخصیت انسان» و با استفاده از سبک قلم خود که ویزگی ذاتی آن سورئالیسم و نمادگراییست، داستان خود را پیش میبرد. در این داستان قفس استعارهای از انتظارات و فشارهایی است که جامعه و مردم به هنرمندان تحمیل میکنند، و تحمل گرسنگی استعارهای از مبارزهی هنرمند علیه بیمزه و پولی شدن هنر در جامعه است. راوی داستان زندگی یک هنرمند تنها را برای ما بازگو میکند. این هنرمند در قفسی مینشیند و با تحمل گرسنگی مردم را به خود جذب میکند. مردم از نمایش هنرمندانهی او لذت میبرند و او را تحسین میکنند اما هیچکس به راز درونی او پی نمیبرد. نه تنهایی و غم درونی او را درک میکنند و نه اصلا میفهمند برای چه او چنین هنری را اجرا میکند. هنرمند گرسنه، داستانی پیچیده و تمثیلی است. نباید و نمیتوان از این داستان به سادگی عبور کرد. آری، چند صفحهای را با دنیای کافکا همراه میشویم و سرانجام خواندنش به پایان میرسد، اما اعتراف میکنم تاثیر خود را به روی ما میگذارد. این داستان یک تمثیل یا استعاره است که میتوان آن را در زندگی در موارد مختلف شبیهسازی کرد. من به داستان ورود نکردم چون آنقدر کوتاه است که منجر به اسپویل میگردید، اما خواندنش را به تمام دوستان کتابخوانم به خصوص کافکا دوستان پیشنهاد میکنم. سالی را که با گابو آغاز کردم با کافکای عزیزم به پایان رساندم و امیدوارم ۲۰۲۴ سالی باشد که بیشتر از ۲۰۲۳ بخوانم، یاد بگیریم و دوستان بیشتری را به دنیای کتابها دعوت کنم. حالا وقتش است که بنشینم و به بررسی مطالعاتم در طی سالی که گذشت بپردازم تا بتوانم برای سال آینده برنامهریزی و لیست مطالعهی جدید بنویسم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.