یادداشت علی عموکاظمی

        داستان قبرستان عمودی، به صورت موازی در زمان گذشته و حال توسط دو راوی متفاوت روایت می‌شود. راوی زمان حال (علی) به دست‌نوشته‌های رضا قلی میرزا که در زمان مظفرالدین شاه زندگی می‌کرده دسترسی پیدا می‌کند. خاطراتی آمیخته با مسایل عجیب و غریب و فانتزی. علی می‌خواهد بفهمد که آیا نوشته‌های رضا قلی واقعیت داشته یا خیر.

در مجموع داستان خوش خوان و سرگرم کننده و قابل توصیه‌ای بود. با این حال به نظرم چند مشکل عمده داشت:

- کار از نظر ژانر یک‌دست نیست. بخش عمده‌ی کتاب فضایی ملودرام و رئال دارد و فقط در نزدیکی پایان کتاب است که مخاطب وارد دنیای فانتزی می‌شود. اگر یک نوجوان علاقه‌مند به ژانر فانتزی، شروع به خواندن این کتاب کند، ممکن است در میانه یا حتی اوایل راه کتاب را کنار بگذارد. 

- فانتزی بی قانونی نیست، بلکه قوانین عجیب و غریبی است که توسط نویسنده وضع می‌شود. قوانین فانتزی کتاب برای مخاطب جا نمی‌افتد. یا شاید حتی نویسنده برای خود قانونی ترسیم نکرده باشد. (هشدار اسپویل تا انتهای پاراگراف) به عنوان مثال ما قبول می‌کنیم که هرکس با ورود به آن استخر می‌تواند رازهایی از گذشته‌ی خود ببیند، اما چه اتفاقی برای شکور افتاد که پس از غرق شدن از داخل آن استخر بازگشت؟ آیا آن شکوری که از استخر بازگشته، یک موجود زنده محسوب می‌شود؟ اگر نه چرا وقتی رضا با شکور به داخل آب می‌رود، پس از خروج از آب دچار مشکل شکور نمی‌شود؟ و چرا شکور دیگر از آب بیرون نمی‌آید؟ البته شاید نویسنده در جلدهای دوم و سوم کتاب به این مساله پرداخته باشد، که حتی با این وجود، این مساله برای جلد اول یک ضعف محسوب می‌شود.

- حضور یک شخصیت واقعی کمتر شناخته شده (میرزا حسن رشدیه) در داستان برای من بسیار جالب بود. مخاطبی که با این شخصیت آشنایی ندارد (مثل خودم!) در اینترنت در مورد او جستجو خواهد کرد و این احتمالا همان چیزی است که نویسنده مد نظر داشته، یعنی آشنایی با یک شخصیت واقعی در خلال داستان. با این حال انتظار داشتم میرزا حسن رشدیه نقش مهمتری در داستان ایفا کند یا بهتر بگویم، ایفای نقش او در داستان شرح داده شود. (هشدار اسپویل تا انتهای پاراگراف) در واقع تنها راوی زمان حال داستان به این مساله اشاره می‌کند که رضا با کمک میرزا حسن رشدیه به ساوه برگشت! مخاطبی که در لحظات پر استرس کنار رضا بوده و به سرنوشت رضا علاقه مند شده است، توقع و شاید بتوان گفت حق دارد که یک پایان بندی متناسب با این لحظات ببیند نه اینکه سرنوشت او تنها توسط یک راوی دیگر در یک جمله سرهم بندی شود.

- به نظرم خط داستانی مربوط به زمان حال کمکی به پیشرفت داستان نمی‌کند. این خط داستانی تنها بخش ملودرام کار را پررنگ تر می‌کند که با توجه به نکته‌ی اولم در مورد ژانر کار، معتقدم یک ضعف محسوب می‌شود. البته با توجه به پایان بندی، شاید در جلدهای دوم و سوم کتاب این خط داستانی اهمیت پیدا کند، اما من به جلد اول به عنوان یک موجودیت مستقل نگاه می‌کنم.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.