به احترام همه ی حس های خوبی که خواندنِ بعضی از شعرهای این کتاب در هشت سالگی به من هدیه داد...
چه قدر "پنجره تنهاست"
و دست باغچه خالی است
درخت، شاخه و برگش
دچار بی پر و بالی است
دل درختچه ها خوش
به برگ های خیالی است
فضای سوخته ی باغ
پر از کلاغ زغالی است
ولی کنار من، این جا
بهار پرده و قالی است...