یک رمان قشنگ. نثر حال خوب کن میرفتاح و سوژهپردازی بکر. همه ماجرا از نیمه شبی شروع شد که راوی چشم باز کرد و با «مالک»، فرشته موکل جهنم توی اتاق خوابش چشم تو چشم شد. دوتا چشم لرزان انسانی دربرابر دوتا چشم آتشین فرشته عذاب! ادامه ماجرا چه بود و چه شد؟ خودتان بخوانید و حظ کنید!