یادداشت Zeinab
1403/9/20
برای من خواندن خاطرات همسران شهدا همیشه لذت بخش بوده اما درک شرایط این بزرگواران برای من به قبل از ازدواج و بعد از ازدواجم برمیگردد! بعد از ازدواج بیشتر درک میکنم که این بزرگواران چقدر از خودگذشتگی کردند ، از دست دادن همسر به نوعی خودش یک اضطراب پنهان به حساب می آید! حالا فکر کن جگر گوشه ات را بفرستی وسط توپ و خمپاره و هر چند شب یکبار خواب شهادتش را ببینی! کتاب را دوست داشتم ، اما تنها نقدی که به کتاب وارد میدانم کوتاه و مختصر بیان شدن مسئله ی شهادت احمد بود! تا فصل های قبل همه چیز با جزئیات بیان شده بود اما به شهادت که رسید مطالب در دو صفحه پایان یافت! دوست داشتم بیشتر از حال و هوای فخرالسادات ، چطور سرپا شدنش در نبود احمد با دو فرزند خردسال ، واکنش مامان لعیا و … را بدانم ! کاش خانم گلستان جعفریان پایان بندی را هم مثل خاطرات دیگر مفصل بیان میکردند تا مخاطب بیشتر با فخرالسادات خانم همدلی کند ، ما همه از ابتدا میدانیم احمد قرار است شهید شود اما پایان بندی آنقدری که باید مرا غمگین و درگیر نکرد :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.