یادداشت کتاب‌فام

کتاب‌فام

کتاب‌فام

4 روز پیش

        ۳۶۸ صفحه در ۱۰ ساعت.
‌
«لبه‌ی تیغ» را آخرین رمان شاخص «موام» می‌دانند و شاید این امر قبل از آن‌که از دهان منتقدان بیرون بیاید، از ذهنش خودش گذشته بود و شاید خودش به‌تر از هر کس دیگری می‌دانست چه کرده که راوی کتابش را «آقای موام» نویسنده، یعنی خودش معرفی می‌کند و لذت حضور در این اثر درخشان را از خودش دریغ نکرده است.
«سامرست موام» در «لبه‌ی تیغ»، اضطراب وجودیی را که انسان‌ها در هنگام فرار از معنا و معنویت تجربه می‌کنند، به تصویر کشیده است، و جایگزینی را به‌جای شیوه‌ی زندگی تجویزشده‌ای به میان می‌آورد که حامی اخلاق و ادبیات نسل بیت است که همان جستجو و رسیدن به مقصد، در معنویت است و آن را در شخصیت اصلی جوان شیدا و عارف‌مسلک کتابش، در قلب داستانی رمانتیک که باعث می‌شود در ابتدا فکر کنید که مشغول خواندن داستانی عاشقانه هستید در دوران دو جنگ جهانی منعکس می‌کند، اما در عوض به‌سان سنگ‌ریزه‌ای که به نرمی در دل برکه‌ای فرو می‌افتد، این جوان، در سلوک ۳۶۰درجه‌ای‌اش منشأ موج‌هایی می‌شود که حتی خواننده هم به‌طور مستقیم با آن‌ها روبه‌رو نمی‌شود و تنها به‌شکل موج‌های بی‌صدا تنها خبرهایشان را در خلال کتاب می‌خواند.
«موام» همچنان که در داخل و خارج از زندگی شخصیت‌هایش سرگردان است، تنش بین آن‌چه ما می‌خواهیم باشیم و آن‌چه از ما انتظار می‌رود باشیم را به‌طرزی ماهرانه مورد بررسی قرار می‌دهد و در نهایت داستانی ارائه می‌دهد درباره‌ی ردّ انتظارات موجود و مواجهه با مخاطرات تقابل با آن‌ها. اما نکته‌ی قابل توجه این‌جاست که همچنان که افکار «موام» را می‌خوانید این حس به خواننده دست نمی‌دهد که نویسنده قصد موعظه کردن دارد.
‌
«لبه‌ی تیغ» روایت سرگذشت شخصیت‌هایی‌ست که حول محور مرکزی «لَری دارنل» گرد می‌آیند؛ خلبان جوان آمریکائی شوریده‌حالی که پس از جان به‌در بردن از جنگ جهانی اول، از انطباق با هنجارهای اجتماعی رایج در آمریکای پس از جنگ امتناع می‌ورزد و به‌جای یافتن شغلی و ازدواج، دور سفرهایی را آغاز می‌کند که نقطه‌ی عطف‌شان با رسیدنش به هندوستان و آشنایی با رهبری معنوی، ثبت می‌شود.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.