یادداشت راضیه ایران پوری
1402/5/7
صمد بهرنگی رو از کتاب ماهی سیاه کوچولو می شناختم، وقتی چشمم به این عنوان در -طاقچه- خورد کنجکاو بودم بخونمش... در این کتاب افسانه هایی از آذربایجان رو بازگویی کردن و وقتی شروع به خوندنشون کردم یاد داستان هایی افتادم که در نوجوانی خوندم... به جز داستان های «عادت» و «پوست نارنج» که واقع گرایانه بود، بقیه ی قصه ها آمیخته به خیال و عجایب بود، قصه هایی که اگر در نوجوانی خونده بودم، برام تا حدی منطقی به نظر می رسید (وقتی میخوندم: دختر یه آینه به پشت سرش انداخت و یکهو دریایی بزرگ درست شد و غول نمیتونست به سرعت ازش عبور کنه.... قبول می کردم و بقیه داستانو میخوندم) ... ولی الان فقط میتونستم به ذهن سازنده داستان آفرین بگم... *میتونید «قصه آه» رو نخونید، چون همون داستان «تلخون» هست به نگارشی دیگر *کتاب دعوت به تفکر و تعقل میکنه
6
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.