یادداشت ایلو
1403/7/22
4.2
78
یک بار یکی گفت میگردی بین فلسفه، لا به لای ادبیات، درون سینما میان موسیقی، آثار هنری را میگردی. بلکه فیلسوفی تورا یافته باشد، ادیبی تورا نوشته باشد، فیلم سازی تو را ساخته باشد، نقاشی تورا کشیده باشد و موسیقی دانی تورا نواخته باشد... و من هربار موفق میشم بخشی از خودم رو درون نوشته های داستایوفسکی پیدا کنم نازنین هم یکی از اون اثار بود این اثر و باقی همیشه چیزهایی رو ار وجود ادمی بیان میکنن که ما جرعت به زبون آوردنش رو نداریم خصلت های سیاه و کثیفی که درونمون لونه کرده و ما همیشه با تظاهر اون هارو پنهان میکنیم ولی در نهایت میدونیم جز یه طرد شده ی تنها هیچ چیز نیستیم در انزوا زندگی میکنیم... همونجور که کرکتر اصلی نازنین میگه "من استاد حرف زدن در سکوتم، کل زندگی ام در سکوت حرف زده ام و در سکوت تراژدی های زیادی را با خودم زندگی کرده ام. آه که چقدر بدبخت بوده ام..همه طردم کرده بودند.. مطرود و فراموش شده.. " ولی خب شاید بهتره که ما در تظاهر بپوسیم و هیچوقت صادق نباشیم حتی اگر ابر ها هم کنار برن قادر نیستن حقیقت رو از زبون خورشید بیرون بکشن چون خورشید هم خودش رو دار زده خورشید سالهاست که نمیتابه چون کفاره گناهان مارو داد و سوخت جسد روی میز متعلق به عروس ۱۶ ساله نبود اون جسد متعلق به تمام کسانی هست که ما در نهایت میخوایم در آغوش داشته باشیمشون چون برای شخصیت های داستایوفسکی برای من برای ما فقط میشه با اجساد سرد، گرم گرفت :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.