یادداشت شراره

شراره

1401/9/18

مورخ
        این کتابو خیلی وقت پیش خوندم،داستان اونقدری جالب بود که دلم بخواد بدونم بعدش چی میشه و به اندازه کافی کشش داشت ولی از اون کتابایی نیست که به کسی پیشنهادش کنم...

بخشی از کتاب که دوست داشتم:

به عنوان یک بزرگسال،اغلب میراث خاصی را که زمان برای مسافر به جا میگذارد،می‌شناسم:آرزوی پیدا کردن جایی برای بار دوم و پیدا کردن عمدی جایی که قبلا تصادفا به آن برخورده‌ایم،احساس دوباره‌ی حس اکتشاف. گاهی دوباره به دنبال جایی می گردیم که خود آن مکان به تنهایی چشمگیر نیست،فقط به دنبالش میگردیم چون آن را به یاد می‌آوریم. اگر پیدایش کنیم ،همه چیز متفاوت است. درِ زمخت و صیقل نخورده هنوز سر جایش است،اما خیلی کوچکتر از آن است که به یاد داشتیم،هوا به جای آن آسمان درخشان آبی،ابری است؛بهار است به جای آنکه پاییز باشد؛تنهاییم به جای آنکه با سه نفر از دوستانمان باشیم،یا بدتر؟با سه نفر از دوستانمانیم به جای آنکه تنها باشیم
      

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.