یادداشت سوگند بابایی

        باورش نمی شود ، صدای همان مادر همیشگی را می شنید ، بغضش می‌گیرد،  خجالت صورتش را سرخ می‌کند،  مثل خواب زده ها جلو می‌رود،  لباس مادر را میگیرد .
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.