یادداشت کتابفام
1404/4/13
232 صفحه در 6 ساعت. «فرات العانی» در کتاب «من فلوجه را به یاد میآورم»، خوانندهاش را به بررسی عمیق حافظه، همچنین به سیر تاریخ عراق از قبل از حکومت حزب بعث و صدام حسین، تا اشغال آمریکا پس از جنگ دوم خلیجفارس میبرد. داستان از دو منظر روایت میشود: یک عراقی تبعیدی که اکنون در پاریس زندگی میکند و پسرش. کتاب سفریست غنایی برای به خاطر سپردن، سفر پسری برای نجات خاطرات محو شدهی پدری که دچار فراموشی شده و برای این، گذشتهای را کنار هم میگذارد که آنقدر شخصی و ارزشمند است که نمیتوان فراموشش کرد. عراقِ «فرات العانی» فقط یک کشور نیست. هر جایی که من و شما از آن رانده شدهایم، تبدیل به خانهای میشود که من و شما آرزوی بازگشت به آن را داریم. برای خیلیها شاید با شنیدن نام «فلوجه»، جنگ و اشغال به ذهن متبادر شود اما «فلوجه»، چیزی بیش از یک شکل گفتاریست. شهریست که مدتها قبل از تهاجم و اشغال وجود داشته است، با تاریخ و عشقها، تولدها و مرگها، و مدتها بعد از خاطرات جنگ و اشغال نیز وجود خواهد داشت. «من فلوجه را به یاد میآورم»، اولین رمان «فرات العانی»، به ما یادآوری میکند که فلوجه بیش از هر چیز، شهریست که عراقیها در آن زندگی میکردهاند... رمان «العانی» هم زیباست و هم زخمخورده و میتوان به عنوان حماسهای چند نسلی در پسزمینهای از آشفتگی سیاسی توصیفش کرد. اما در پس این رمان چندنسلی، و در حالی که سیاست عراق، و سرگردانی و بیگانگی مهاجرت، پسزمینهای را تشکیل میدهند که شخصیتهایش در آن زندگی میکنند، صمیمیتی نهفته است که باید با دقت بیشتری مشاهدهاش کرد. کتاب بیش از آنکه بزرگ باشد، صادق است. زمانیکه زندگیها بیدلیل جویده میشوند، «العانی» آنقدر حساس هست که به خوانندهاش بفهماند که در پس پشت این همه معنایی نهفته است. رمان، رمان خاطره و جستجوی خاطره است. راوی اصلی آن، «فرات احمد»، متولد و بزرگ شده در فرانسه، از پدر سرطانزدهی خود، «رامی»، مراقبت میکند. «رامی»ای که در فلوجه متولد شده، جایی که قبل از مهاجرت به پاریس در آنجا زندگی میکرده، از فراموشی بسیار عمیقی رنج میبرد که دیگر نمیتواند حتی پسرش را بشناسد. و همین از دست دادن است که به او مهلتی میدهد حرف بزند و داستان زندگیاش را برای پسرش تعریف کند؛ داستانی که او همیشه دربارهاش سکوت کرده بوده است. همچنان که رمان باز میشود، چشمانداز بین پدر و پسر میچرخد. نیمی از کتاب به «فرات» اختصاص دارد که سعی میکند رابطهی خود را با پدرش درک کند؛ رابطهای دوستداشتنی و چالشبرانگیز که در آن پدرش مردی آرام و شکسته بوده که هرگز دربارهی گذشتهی خود صحبت نمیکند و در نیمهی دیگر کتاب، فرد مبتلا به فراموشیست که داستان خود را با جزئیاتی بلورین بیان میکند. «فرات العانی» در «من فلوجه را به یاد میآورم»، پرترهی بسیار تکاندهندهای از مبارزهی یک خانوادهی مهاجر در تبعید همراه با خاطراتشان از جایی که از آنجا آمدهاند خلق کرده است، به زیبایی نوشته شده است، با همدلی و شفقتی باورنکردنی، نوری را به گوشههای بسیار تاریک تاریخ مدرن میتاباند و به ما کمک میکند تا تکتک انسانهای جامانده از مبارزه و جنگ را به یاد بیاوریم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.