یادداشت

باغ وحش اساطیر
        بالاخره خواندمش و چه حیف که تمام شد!
قبلا یکی دو بار سعی کرده بودم باغ وحش اساطیر را در طاقچه بی‌نهایت بخوانم و هر دفعه همان اول با دیدن آل و چال منصرف شده بودم. این بار اما کتاب را هدیه گرفتم و عزم کردم بخوانمش؛ پس با چالاکی از روی آل و چال پریدم و رفتم جلو. از اکوان دیو کم کم کتاب را پسندیدم و با ببر بیان شروع کردم به خندیدن. با بختک و رُخ و شبدیز و شیردال و ققنوس و کرم هفتواد و گاو زمین بلند خندیدم و با مارهای ضحاک و مهرگیاه بلند بلند. 
مطمئنم دوباره و چندباره می‌روم سراغش.
      

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.