یادداشت طناز

طناز

طناز

1403/10/3

        «از آن نگاههای عاشقانه و وحشی .نبود ،بعدها خیلی از آنها داشتیم. اما مثل یک آغاز بود، مثل نشانگذاری نقطه آغازی با گچ روی آسفالت، یک شروع. بویش گرم و دلنشین بود. یادم میآید بویش تلفیق سیگار و عسل بود. تا آن زمان هیچ ،وقت نمیدانستم این ترکیبی است که خیلی دوست دارم. »

«نگاهی به یکدیگر انداختیم خوب یادم می آید که احساس میکردم یک جورهایی به زمین دوخته شدم انگار که نگاهش من را بالا نمی برد بلکه باعث میشد در زمین ریشه .بدوانم نگاهش باعث میشد حس کنم که بالاخره
در جایی هستم که بهش تعلق دارم و باید باشم. »

«من را نزدیک خودش نگه میداشت وقتهایی بود که فکر می کردم با او بودن مثل انجام حرکات موزون است. گاهی وقتها آرام، بعضی وقتها، تند و اغلب اوقات، پیوسته»

« تمام وقایعی که توی دنیا پیش میآن اتفاقی‌ان. چیزی به نام نظم وجود خارجی نداره بی نظمی بر جهان حکمرانی میکنه»
      
6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.