یادداشت نوید نظری
1403/9/12
این کتاب کوتاه و خواندنی که با قلم کارل مارکس و انگلس تقریر شده است بیانی شیوا و تا حدی روایی از درک تفکر کمونیستی از جامعه انسانی، تطور تاریخی کار و سرمایه و اقتصاد، نسبتیابی هنر و ادبیات و در نهایت نظامات سیاسی و فرهنگی با مقوله اجتماعی از منظر کمونیستی است. کسی اگر بخواهد درک درستی از این مرام داشته باشد حتما برای خواندن بهترین اثر است. مارکس در این کتاب به تعریف تاریخی و اجتماعی طبقه کارگر و پرولتاریا و طبقه سرمایهدار و مالک و بورژوا اشاره میکند. سپس به بیان عقاید مرکزی این مسلک و نسبت آن با مالکیت، اداره اجتماع، نقش احزاب و نهادهای مدنی، فرایند صنعتیشدن اقتصاد و توسعه فناوری میپردازد. بخش بعدی کتاب شرح شکلگیری طبقه بورژوازی از خرده بورژوا و بهم خوردن طبقه فئودالیسمی و منافع و دسترسیهای آن در جامعه جدید است. در این جا مارکس و انگلس اشارههایی به دین و نقش آن در این تطور و امکان بازگشت و ارتجاع جامعه از دیدگاه خود متمرکز شدهاند. بخش آخر کتاب ناظر به تفاوتهای فکری و عملی سوسیالیسم و انواع آن با تفکر کمونهاست. خوانش این قسمت کمک جدی به شناخت بیشتر کمونیسم و قرائت آنان از جوامع پیشروی اروپا نظیر آلمان، انگلستان و فرانسه دارد که با شرح ایدهها و احزاب سوسیالیستی هرکدام پایان مییابد. درک من این است که تضادها و نقدهایی که جریانهای مخالف کمونیست به آن میکند هرچند درست اما در مرام و مسلک خود که عمدتا شاخههای از کاپیتالیسم است یا پاسخ دقیقی در خصوص آن نیست و یا اینکه راهکار پیشنهادی بدتر از افکار کمونیستی است. ایده مرکزی کارل مارکس در این کتاب نه نفی مالکیت خصوصی بلکه مالکیت طبقهای! است. کلیدی ترین جمله کتاب به اعتقاد من این است؛ کارگرد روزمرد یعنی کسی که سهمش در تولید چون مواد اولیه محاسبه میشود و سهمی از ارزش افزوده خود در ازای قیمت تمام شده ندارد، سبک نوین از بردهداری خاموش است. بخش آخر یک استثنا دارد که به نظر من آمده است؛ عمده ضعف و کاستی ایدههای کمونیستی در باتلاقی خود را نشان میدهد که بزرگان این مکتب فکری دست به انکار یا جهل نسبت به آن میزنند! آب که نباشد دریاچه باتلاق میشود! آنها در درک انگیزههای بشری در رشد و پیشرفت، عواطف خانوادهساز و جامعهپرداز به دلیل انکار و یا جهل به فطرت موجودی به نام انسان که اولا یک چارچوب یکسان برای همه و ثانیا صدها ظرافت وجزییات اختصاصی برای هرکدام از ما دارد دچار خطا و ابهام خطرناکی هستند. توصیف انسان پرولتر یا کارگر جهانی در دیدگاه مارکس دقیقا دچار همان منطق فروکاست بورژایی انسان، به ابزار توسعه اقتصاد است که در ایدههای کمونیستی از روان و عواطف انسانی و در یک کلام روح و ارتباطی با عالم معنا تهی شده است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.