یادداشت مسعوده مشایخی
1403/2/24
ملداش رمانی برای مخاطب بزرگسال به نویسندگی #مهدی_کرد_فیروز_جائی و انتشارات #دفتر_نشر_معارف بود که الان با چاپ جدید و انتشارات#مرکز_چاپ_و_نشر_بین_الملل است داستان زندگی ملا داداش که به اصطلاح اون محل ملداش گفته میشود، زندگی یک طلبه و فراز و نشیب های آن، همزمانی اتفاقات زندگی شخصی و متاهلی و شرایط کاری چالش های بزرگی را سر راه اش قرار میدهد که در کنار ان باید آرامش زندگی را هم حفظ کند. شروع داستان جذابیت خوبی داشت و اصطلاحا از وسط ماجرا بود که کشش آن را بیشتر میکرد. شخصیت کاملا تعریف شده بود و ویژگی هایش برای مخاطب بیان شده بود. فضاسازی ها خوب بود و در بعضی جزئیات دقت نویسنده بیانگر اشراف او به محیط بود . تصویریسازی خوبی در ذهن خواننده ایجاد میشد. دیالوگ ها به گونه ای انتخاب شده بود که داستان را جلو میبرد. خوانش داستان روان بود. پایان داستان هم نتیجه خوبی رو ارائه میداد. اون تغییر و تحول و مکاشفه نفس قهرمان داستان و تعادل ثانویه قابل لمس هست. برشی از کتاب : باز کوشی اش زنگ خورد. این بار سازمان تبلیغات بود. به صفحه گوشی خیره شد. (( به بار نمیان بپرسن این جایی که فرستادیم چطوره! خوبه، بده، امن و امان هست؟ نیست؟ … حالا هی زنگ می زنن!)) ایلچی با یعقوب چشم در چشم شد. از چشم های قرمزش اشک آمد. - چشمت چی شده؟ - داشتم تیمم میکردم خاک رفت توی چشمم - چی جوری تیمم کردی؟ - داشتم خاک رو به دست و صورتم می مالیدم، یه لحظه چشمم رو بازکردم خاک رفت توش. - یعنی خاک ریختی روی صورتت و مالیدی؟ - مگه توی تیمم به جای آب خاک نمیریزن؟ ایلچی چشمانش را گشاد کرد: یعنی خاک رو به جای آب ریختی روی صورتت؟ #کتاب_بخوانیم🌱 #کتاب_خوب_بخوانیم📚 #مِلداش📖 #مهدی_کرد_فیروز_جایی✍🏻 #انتشارات_نشر_معارف🔖 #انتشارات_چاپ_و_نشر_بین_الملل🔖
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.