یادداشت پرستو خلیلی

اتوره سر کار می رود
        این کتاب شامل دو داستان کوتاه بود.

اولی رو بیشتر دوست داشتم؛
«اتوره سرکار می‌رود»
اتوره یه پسر جوانی هست که با پدر و مادرش زندگی می‌کنه و اونا در تلاش هستن که برای اتوره یه شغلی پیدا کنن که حداقل چند روزی توی اون شغل دووم بیاره. ولی اتوره اهل کار کردن نیست و یه جای متن میگه:
«اتوره فکر می‌کرد که آنها هشت ساعت از بهترین ساعت‌های روز، در آن چهار دیواری، خودشان را حبس می‌کردند؛ و در این هشت ساعت بیرون اتفاق‌ها می‌افتاد، در کافه‌ها و در ورزشگاه‌ها برخوردهای به یاد ماندنی اتفاق می‌افتاد. زن‌ها و ماشین‌ها و قطارها می‌رفتند. تابستان رودخانه و زمستان تپه‌های برفی. آنها آدم‌هائی بودند که هیچ چی نمی‌دیدند و همه را باید برای‌شان تعریف کنند. آدم‌هائی که باید برای رفتن به بالین مرگ پدرشان و زایمان زن‌شان اجازه بگیرند و غروب از آن چهار دیواری بیرون می‌آمدند، با یک مشت پول مطمئن آخر ماه، و یک خرده از خاکستر چیزی که روز بوده است.»
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.