یادداشت الهام خوش چشم

                در نوجوانی این کتاب را خواندم
حالا حتی سیر کامل داستان را یادم نیست
ولی مزه ی عجیبش زیر زبانم است، حس معماگونه اش.

از آخرین کتاب های خانم نویسنده بود که از کتابخانه گرفته بودم، آنقدر برایم جالب بود که اسم عروسک میمون سیاهی که الهه دوخته بود و به من هدیه داده بود را گذاشتم زنگی...
و جز من هیچ کسی زنگی را دوست نداشت، حالا هم توی گنجه ی بالای کمد دیواری ست هنوز هم بچه ای زنگی را دوست ندارد...
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.