یادداشت امیرعلی مینکی
1404/5/24 - 13:59
وقتی یه داستانی مثل زندگی کروئلا رو میخونی، یه جور حس عجیبی میاد سراغت. اولش فکر میکنی با یه آدم بیرحم طرفی، کسی که فقط دنبال قدرت و زیباییه، ولی کمکم میفهمی پشت اون نقاب یه آدم زخمیه. کسی که شاید هیچوقت فرصت خوب بودن نداشته. یه لحظه با خودت میگی: «نکنه اونم یه زمانی مثل من بوده؟ با رؤیاهایی که هیچکس جدی نگرفته؟» و اینجاست که حس همدلی میاد. نه اینکه کاراشو تأیید کنی، ولی میفهمی چرا اونطوری شده. این حس، یه جور بازی ذهنیه. انگار داری با تاریکی خودت روبهرو میشی. با اون بخشهایی که همیشه قایمشون کردی. و شاید برای اولین بار، به جای قضاوت، فقط نگاهشون میکنی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.