یادداشت سید مهدار بنی هاشمی

                "کتابخانه ی نیمه شب"
و اما بعد. "کتابخانه ی نیمه شب". اسم این کتاب را بارها شنیده بودم. خیلی ها آن را به عنوان یکی از کتاب های محبوبشان معرفی کرده بودند. من هم نیت کرده بودم بخرم و بخوانمش. اما خب نشده بود. توی کست باکس کتاب صوتی اش به چشمم خورد و به کتابخانه ام اضافه کردمش. تا به حال چندین بار کتاب صوتی گوش کرده بودم ولی چنان رضایم را جلب نکرده بودند. اما این بار کتاب صوتی کتابخانه ی نیمه شب را که شروع کردم هم از خود داستان خیلی خوشم آمد هم از خوانش کتاب. داستان کتاب بر میگردد به دختر جوانی به نام نورا سید که به خاطر ناامیدی از ناکامی هایش در زندگی اقدام به خودکشی میکند. ولی نمی میرد و به برزخی وارد میشود.
برزخی که او واردش می شود به شکل کتابخانه ایست پر از کتاب و مسئول کتابخانه خانوم علم، کتابدار دوران مدرسه اش است. خانوم علم به او میگوید نورای عزیزم تو در جایی بین زندگی و مرگ هستی. اینجا بی نهایت کتاب وجود دارد که هر کدامشان یکی از حالت های زندگی تو را نشان می دهند. حسرت هایی که در زندگی خورده ای را که اگر فلان کار را میکردم. فلان اتفاق نمی افتاد. فلان فعالیت را ادامه می دادم در این کتاب ها وجود دارد. یعنی می توانی بروی و سری به زندگی های مختلفت بزنی. به زندگی ای بروی که در آن موسیقی را ادامه داده ای و ببینی چه اتفاقی برایت افتاده. بروی و سری به زندگیت پس از برنده شدن مدال طلای المپیک در شنا بزنی و ببینی چه حالی داری. زندگی ای را ببینی که اگر با فلانی ازدواج می کردی چه آینده ای داشتی. و بی نهایت زندگی دیگر که میتوانستی داشته باشی. 
این داستان دقیقا داستان زندگی ماست و تمام حسرت هایی که خورده ایم یا می خوریم. تمام ای کاش ها و اگر این کار را میکردم ها. یعنی خود من که ,در حین خواندن کتاب,  خیلی در موردش فکر کردم که اگر فلان اتفاق می افتاد زندگی ام چگونه میشد؟ اگر فلان کار را نمی کردم چه میشد؟ و نورا هم در این کتابخانه با تمام حسرت هایش روبرو میشود. با ای کاش ها و اگرها. با زندگی هایی که در آن ها آرزوهایش محقق شده اند. بعضی ازین زندگی ها را دوست دارد ولی خیلی را نه. در بعضی از زندگی ها اوضاع آنطور که دوست دارد پیش رفته در بعضی نه. ولی خب هیچ کدام از کتاب های کتابخانه زندگی ایده آلی را به او نشان نمی دهند. هر کدام نقص و عیبی دارد. و خب مدت حضورش در آن زندگی ها اندک است و دوباره به کتابخانه بر میگردد. یک پایش بین مرگ و زندگی است و ممکن است با مرگ تمام کتابخانه نابود شود.
کتاب ایده ی درخشانی دارد و همچنین موقعیت ها و شرایط مبتکرانه و بی همتایی را به تصویر میکشد. کتابخانه ی نیمه شب از جهان های موازی حرف می زند. ازین حرف میزند که هر تغییر کوچکی در زندگی سرنوشتی متفاوت را برای آدم رقم میزند. از آرزوها حرف میزند، از رویاها، از ناکامی ها. از افسوس ها و حسرت ها. به ما نشان می دهد که هنوز دیر نیست. که از زندگی مان راضی باشیم و افسوس گذشته را نخوریم. به ما می گوید آینده هنوز پیش روی ماست و می توانیم آن را با انسجام ذهنمان آنطور که دوست داریم پیش ببریم. واقعا کتاب را دوست داشتم. ایده ی جالبی پشتش بود و نویسنده حسابی از پس به تصویر کشیدنش برآمده بود. 
و اما در مورد خوانش کتاب: به نظرم خوانش کتاب خیلی فرد اعلا و درجه یک بود. یعنی گوینده حسابی زحمت کشیده بود و خوانشی فوق العاده از کتاب داشت که حسابی آدم را به دنیای داستان می بُرد. 
نمره ی من به کتاب: 10 از 10 
پی نوشت: چطور بود نوشته ام؟ چقدر تشویق شدین که کتاب رو بخونین یا بشنوین؟ 
سید م. بنی هاشمی
07آبان1402
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.