یادداشت کتاب خوب

باران تشنه: خاطرات آزاده جانباز احمد شیدا
        می‌گویند در دنیا هیچ‌چیز اتفاقی نیست؛ بلکه همه‌چیز در این دنیا حساب‌وکتاب دارد؛ وقتی گلوله شلیک می‌شود و تنها صدای ‌آن در گوش‌هایت می‌نشیند و حتی یکی‌ از آن‌ها هم به تو اصابت نمی‌کند، در حالی‌که تنها یک تیر هم‌رزمت را به فیض شهادت رسانده، یعنی تک‌تک آن تیرها مأموریت خودشان را دارند. دور ماندن و در انتظار بودن یکی از اعضای خانواده بسیار طاقت‌فرساست. چه برسد که در انتظار فرزند یا برادری باشی که می‌دانی الآن در حال شکنجه شدن است و در بدترین حالت قرار دارد. کتاب «باران تشنه» از تشنگی خانواده‌هایی می‌گوید که در نبود فرزندان دورافتاده از وطنشان، ذره‌ذره آب می‌شوند. از قاب‌عکس‌های خالی و از انتظار خواهرانی که برادر ندیده‌اند، اما انتظارش را هر روز در چشمان خیس پدر و مادر، در کمر‌های تاشده‌شان و در لابه‌لای مو‌های تازه سفیدشده‌شان می‌بینند و حس می‌کنند. مریم شیدا نویسندۀ این کتاب، یکی از این خواهرانی است که درد سال‌ها دوری خانواده از برادرش را، به دست کلمات سپرده و کتابی نگاشته که قهرمان داستانش آزادۀ جانباز احمد، برادر اوست.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.