یادداشت محمدحسام غفوری
1403/7/24
4.0
116
رمان موشها و آدمها را تمام کرد. وقتی تمام شد مرا سخت تکان داد. نمادهای زیادی در داستان مستتر بود که ممکن است برای فهمشان زمان زیادی لازم باشد. لنی و ژرژ دو کارگر فصلی هستند که با هم سفر میکنند. اشتاینبک در این داستان با خلق این دو شخصیت در پی نشان دادن سختیهای زندگی کارگران زمان خود است. لنی نمادی است از انسان کارگری که رؤیایش داشتن زمینی برای خودش است تا در آن خرگوش نگه دارد. او دوست دارد هرچیزی ناز و خوشگلی را نوازش کند اما معمولا نباید این کار را کند هرچند به آن علاقهی زیادی داشته باشد. از آنجا که لنی به لحاظ ذهنی عقبمانده است وظیفهی مراقبت از او به عهدهی ژرژ گذاشته شده است. مردی کوچکاندام اما باهوش. لنی قوی است اما نادان؛ ژرژ ضعیف است اما زبر و زرنگ و این دو ضعف همدیگر را میپوشانند. همراهی این دو برای سایر کارگران رشکبرانگیز است چرا که دوره، دورهی تنهایی است و کسی نیست تا سخنی به میان آورد و رنگی به زندگی پوچ و موشمانند کارگران بدهد. موشها نمادی هستند از انسانها و خاصه در این داستان نماد کارگرها. آنها در دستان سرمایهداران اسیرند اما به نوازشی قانع میشوند. وای به روزی که موشی دست ارباب را گاز بگیرد آنموقع دیگر فشار کافی است تا له شود. در داستان اشتاینبک کارگران شاید بتوانند رؤیایی داشته باشند اما رؤیا، رؤیا میماند و هرگز جامهی واقعیت نمیپوشد. رؤیاپردازترین شخصیت رمان لنی است که از شنیدن نام زمین، مزرعه و خرگوش مست میشود. لنی از جنبهای نماد آرمانگرایی انسانها است. آرمانگرایی در این زمان اما به احتمال زیاد پایان خوشی نداشته باشد و رؤیاها هرچه بزرگتر باشند دستنیافتنیتر میشوند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.