یادداشت پیمان قیصری
1403/5/5
1.5
1
سایههای سکوت ه«فقط قسمت شمارهی ۴ در مورد کتابه، بقیه صرفاً خاطراتی که با خوندن کتاب یادم اومد»ه ۱ اوایل آذر ماه سال ۸۶ بود که یه خبری توی اصفهان پیچید، یک نفر با کلاشینکف کیوسک پلیس خیابون چهارباغ رو به گلوله بسته. چند روز بعد در یکی از ترمینالهای مسافری اصفهان یک نفر با اسلحه شروع به تیراندازی میکنه و یک توریست فرانسوی به قتل میرسه. اونجا بود که چند عکس توسط پلیس منتشر شد و داستان شخصی به نام کاظم شفیعی دهان به دهان میچرخید. کاظم شفیعی به همراه دو برادر و مادرش و پسر عمههاش در استان فارس یک گروه تبهکاری تشکیل داده بودند که کاظم دستگیر میشه اما مادرش با رسوندن یک کلاشینکف در دادسرا به پسرش اون رو فراری میده و خانوادگی به اصفهان کوچ میکنند. مهر سال ۸۶ در اصفهان با کشتن یک راننده ماشینش رو میدزدند و در حین دزدی به یک فرد دیگه که شاهد ماجرا بوده هم شلیک میکنند. طی چند روز بعدی از یک طلافروشی و بانک هم سرقت مسلحانه میکنند و بعد از چند روز ماشینی که دزدیده بودند رو آتش میزنند. با تمام تلاشی که پلیس میکنه نمیتونه اونها رو دستگیر کنه و فقط یکی از پسرعمهها دستگیر میشه که هیچ حرفی نمیزنه. همین زمانه که کاظم و برادرش کیوسک پلیس رو به گلوله میبندند و نامهای میذارن مبنی بر اینکه اگر پسرعمهشون آزاد نشه اتفاقات بدتری خواهد افتاد و چند روز بعد به خاطر آزاد نشدن پسرعمه توریست فرانسوی رو میکشند. پس از این اتفاق یک سرقت مسلحانه در استان مرکزی اتفاق افتاد که طی تحقیقات مشخص شد کار باند شفیعی بوده و امروز که حدود ۱۷ سال از این ماجرا میگذره هنوز کاظم شفیعی و برادراش و مادرش دستگیر نشدهاند. یادمه اون روزها توی مدرسه هر صدایی که میومد به شوخی میگفتیم کاظم حمله کرده، یک شوخی که ترس عمیقی پشتش بود! عکس سه مرد و یک زنی که همهجا بود و هر لحظه فکر میکردی یک نفر از یه جایی بیرون میاد و اسلحه میگیره توی صورتت. ۲ میگفت دو سال دوست صمیمی بودیم، هیچ وقت حرف جدی در مورد رابطه نزده بودیم اما هر دو میدونستم که به هم حس داریم و بالاخره این اتفاق خواهد افتاد. تمام جیک و پوک زندگی هم رو میدونستم تا اینکه یک شب عکس یه بچه شش ساله رو برام فرستاد گفت این دخترمه! اول باور نکردم ولی آخر فهمیدم حقیقت رو میگه، منم بهش گفتم اشکال نداره منم زن دارم، بهت نگفته بودم؛ بهش دروغ گفتم. ۳ هر موقع میخواستیم بریم خونهی قدیمیشون راه رو دور میکرد و از یک کوچه اونطرفتر میرفتیم. یه بار بهش گفتم این کوچه چه هیزم تری بهت فروخته؟ گفت فلانی رو میشناسی؟ خونهش توی همون کوچه بود و ۷-۸ سالی از ما بزرگتر. گفتم آره. گفت یه بار که از مدرسه برمیگشتم جلومو گرفت دستشو کرد توی شلوارم. ۴ کتاب سایههای سکوت دست روی موضوع مهمی گذاشته. استفاده از روایتهای تو در تو و زمان غیر خطی برای داستان مناسب بود اما از پس کار بر نیومده بود. لحظههایی که برای برش خوردن انتخاب شده بود به نظر من مناسب نبود. در ابتدای کتاب قسمتهایی با عنوان بریده روزنامه بین فصول وجود داشت که اطلاعات مستندی ارائه میداد اما ادامه پیدا نکرد، اگر قرار به ادامه ندادن بود، بهتر بود در انتها یا ابتدای کتاب به عنوان پیشگفتار یا پسگفتار بیاد ولی اگر به عنوان یک سبک بین فصول قرار گرفته، باید تا انتها ادامهدار میشد. به جز داستانهای تو در تو، هیچ تکنیک ادبی قابل ملاحظهی دیگهای توی کتاب به چشم نمیاد. اما در مورد داستان، با اینکه روان بیان میشه ضربآهنگ یکسانی نداره، بعضی مواقع خیلی خیلی طولانی میشه سر یک موضوع. اتفاقاتی که توی کتاب برای راوی و شخصیت اصلی کتاب میافته یکم بیش از اندازه است، یعنی نویسنده سعی کرده تمام دغدغههاش رو با بلاهایی که سر این شخص میاره بیان کنه که این باعث شده از واقعی بودن (به معنای رئال) دور بشه، همینطور این موضوع که جور شدن تمام اتفاقات با هم تا زمینه برای چیزی که نویسنده مد نظر داره مهیا بشه مثلاً در همون زمانی که باید شخصیت اصلی چند روزی نباشه تا اتفاق مورد نظر نویسنده بیفته، یک سنگ از آسمون میخوره تو سر اون شخص. اما انتهای کتاب داستان جوری تموم میشه که به یک نتیجهگیریای ختم میشه که لزوماً درست نیست. اینکه هر کس در کودکی/نوجوانی یک اتفاقی براش میافته پس در آینده عامل اون اتفاق میشه، نتیجهی اشتباهی هست که به نظرم نویسنده ما رو به طرفش هل میده. منکر این نیستم که اون اتفاق ممکنه زمینهساز بشه، اما لزوما چنین چیزی نیست چه بسا که اگر با این نتیجه بریم جلو قضیهی مرغ و تخممرغ پیش میاد که پس اولین نفر چرا این کار رو کرده؟ در انتها باید بگم کتابی نیست که به کسی پیشنهاد بدم، موضوع خوب توسط تکنیک بد شهید شده. به نظرم راوی اول شخص برای این کتاب مناسب نبود، شخصیتها شکل نگرفته بودند و داستان ساختار محکمی نداشت و از پس لحظههای احساسی بر نیومده بود هرچند چند جا توصیفات جالبی داشت مثل توصیف پادری جلوی اتاق و تصویرش.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.