یادداشت آگاتاهد.
دیروز

موریارتی، ماجرایی که بین دو داستان کوتاه آخرین مسئله و خانهی خالی از آرتور کانن دویل اتفاق میافتد. در واقع بعد از سقوط آبشار رایشنباخ و در دورهای که شرلوک هولمز و موریارتی به اصطلاح مُردن (احتمالا اینو از جلد کتاب فهمیدید).🤝 ایدهی داستانی و ماجراها باحال بود، ولی با قلم جناب هوروویتس حال نکردم. باید بگم اگرچه داستان یک قرن پیش اتفاق میافتاد، اما اگه چند وقت یکبار اشارهای به درشکهها نمیکرد و از وسایل الکترونیکی استفاده میشد اصلا به چشم نمیومد که داستان مال چندین سال پیشه. در واقع مثل کتابهای آرتور کانن دویل حس کلاسیک و قدیمی بودن نمیداد.🥲 روند کتاب خیلی اوقات (مخصوصا اواسط) کشش نداشت و بنظرم اگه ادبیات پليسی نخوندید، برای شروع سراغش نیاین. احتمال اینکه وسط راه بیخیال شید زیاده. شاید شما هم مثل من فکر کنید از اونجایی که این یه اقتباس از ماجراهای شرلوک هولمزه، توش قراره دوباره به خیابان بیکر، پیش دوستان قدیمیمون برگردیم، ولی باید بگم دلتون رو صابون نزنید.😂 در این داستان، بازرس جونز نقش شرلوک، و جناب چیس نقش واتسون رو یجورایی بازی میکنن و داستان از زبان ایشون نقل میشه. در پایان، اگه به داستانهای شرلوک هولمز و ادبیات پلیسی علاقه دارید فکر میکنم بد نباشه این کتاب رو هم مطالعه کنید.😃 پ.ن: داستان کوتاه آخرين مسئله رو میتونید در کتاب سیمای زرد، و داستان کوتاه خانهی خالی رو از کتاب عینک دورطلایی از نشر هرمس مطالعه کنید. بنظرم اگه میخواین این کتاب رو بخونید بهتره این دوتا داستان رو قبلش مطالعه کرده باشید.💘
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.