یادداشت سجاد نوروزنژاد

        بسمه تعالی شأنه العزیز

دنبال استشمام بوی بروجردی و کاوه به سراغ کتاب رفتم. خیلی وقت است کتابی درباره کاوه و ناصر کاظمی و بروجردی نخوانده بودم. شاید دوسال قبل،  بعد ازسالها، یک کتاب ازیکی از یاران مشهدی شهیدکاوه در تیپ ویژه شهدا خوانده بودم که ان هم بخلاف ظاهر عنوان کتاب، بیشتر درباره خود راوی بود و بسیار کم درباره شهید کاوه.

این کتاب و عنوانش به شدت به نظر میرسد درباره شهید بروجردی است. همینطور اینکه راوی راننده سپاه غرب و تیپ ویژه شهدا است این تصور را ایجاد میکند که با شخصی مواجهیم که روایتهای بسیاری از همراهی و هم‌مسیری با این شهیدان در جاده‌ها دارد و در بسیاری از مثل بیسیمچی کنارشان بوده؛
اما
اینگونه نیست.
راوی از رانندگان تیپ ویژه شهدا بوده که البته گاهی هم رانندگی آن سرداران را کرده ولی بسیاری مواقع مشغول رانندگی ماشینهای سنگین تیپ بوده یا در جاده ها بار و تجهیزات تیپ را جابجا میکرده و البته یاری تیپ و فرماندهان تیپ را میکرده ولی آنقدر هم که از عنوان به نظر میرسد درکنار این شهیدان نبوده که کتاب پر ازخاطرات این شهیدان باشد.
با این حال، هم از جهت روایت زندگی یک رزمنده، هم از جهت شنیدن خاطراتی ازاین فرماندهان، بعنوان یک کتاب مکمل بر کتبی که برروایت این فرماندهان متمرکزند واقعا ارزش خواندن دارد و نکات و توصیفات و خاطرات جدیدی دارد، مثل همین جمله ازشهید بروجردی که تبدیل شده به عنوان کتاب.
چون دنبال خاطرات شهیدان کاوه و بروجردی بسراغ کتاب رفتم کمی توی ذوقم زد، تا اواسط کتاب کمتر خاطره از این فرماندهان شهید هست، ولی همان خاطرات کم مرا کشاند و اواخر کتاب کمی بیشتر شد.
دنبال شنیدن بیشتر ازغربت بروجردی و تیپ ویژه شهدا حتی در درون خود سپاه کشور بودم ولی بازهم از این مساله چندان حرفی نبود.

      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.