یادداشت محمدامین اکبری
1401/2/1
به نام او 🔹️در ادامه بخشهایی از وصیت شگفتِ حضرت امیرالمومنین علی (ع) به فرزندشان امام حسن مجتبی را با شما به اشتراک میگذارم، وصیتی شگفت از یکی از شگفتانگیزترین کتابها؛ نهج البلاغه شریف. من از بین ترجمههایی که از این کتاب ارجمند شده ترجمه مرحوم عبدالمحمد آیتی را بیش از دیگران میپسندم (بهتر است بگویم بسیار بیشتر) و بخش زیر به ترجمه ایشان است. واقعاً زبان قاصر از توصیفِ شکوهِ کلامِ مولاست، در ادامه بخش ابتدایی این نامه میآید: 🔸️به حسن بن علی (علیهماالسلام) در آن هنگام که از صفین بازمیگشت: از پدری در آستانه فنا و معترف به گذشت زمان، که عمرش روی در رفتن دارد و تسلیم گردش روزگار شده، نکوهشکننده جهان، جایگیرنده در سرای مردگان، که فردا از آنجا رخت برمیبندد؛ به فرزند خود که آرزومند چیزی است که به دست نیاید، راهرو راه کسانی است که به هلاکت رسیدهاند و آماج بیماریهاست و گروگان گذشت روزگار. پسری که تیرهای مصائب به سوی او روان است، بنده دنیاست و سوداگر فریب، و وامدار مرگ و اسیر نیستی است و همپیمان اندوهها و همسر غمهاست، آماج آفات و زمینخورده شهوات و جانشین مردگان است. ... اما بعد. من از پشت کردن دنیا به خود و سرکشی روزگار بر خود و روی آوردن آخرت به سوی خود، دریافتم که باید در اندیشه خویش باشم و از یاد دیگران منصرف گردم و از توجه به آنچه پشت سر میگذارم بازایستم و هرچند غمخوار مردم هستم، غم خود نیز بخورم و این غمخواری خود، مرا از خواهشهای نفسانی بازداشت و حقیقت کار مرا بر من آشکار ساخت و به کوشش و تلاشم برانگیخت کوششی که در آن بازیچهای نبود و با حقیقتی آشنا ساخت که در آن نشانی از دروغ دیده نمیشد. تو را جزئی از خود، بلکه همه وجود خود یافتم، به گونهای که اگر به تو آسیبی رسد چنان است که به من رسیده و اگر مرگ به سراغ تو آید، گویی به سراغ من آمده است. کار تو را چون کار خود دانستم و این وصیت به تو نوشتم تا تو را پشتیبانی بوَد، خواه من زنده بمانم و در کنار تو باشم، یا بمیرم. ... تو را به ترس از خدا وصیت میکنم، ای فرزندم، و به ملازمت امر او و آباد ساختن دل خود به یاد او و دستزدن در ریسمان او. کدام ریسمانی از ریسمانی که میان تو و خدای توست، محکمتر است، هرگاه در آن دست زنی؟ ... دل خویش را به موعظه زنده دار و به پرهیزگاری و پارسایی بمیران و به یقین نیرومند گردان و به حکمت روشن ساز و به ذکر مرگ خوار کن و وادارش نمای که به مرگ خویش اقرار کند. چشمش را به فجایع این دنیا بگشای و از حمله و هجوم روزگار و کژتابیهای شب و روز بر حذر دار. اخبار گذشتگان را بر او عرضه دار و از آنچه بر سر پیشینیان تو رفته است آگاهش ساز. ... ای فرزند، هنگامی که دیدم به سن پیری رسیدهام و سستی و ناتوانیم روی در فزونی دارد، به نوشتن این اندرز مبادرت ورزیدم و در آن خصلتهایی را آوردم، پیش از آنکه مرگ بر من شتاب آورد و نتوانم آنچه در دل دارم با تو بگویم. یا همانگونه که در جسم فتور و نقصان پدید میآید، در اندیشهام نیز فتور و نقصان پدید آید. یا پیش از آنکه تو را اندرز دهم، هوای نفس بر تو غالب آید و این جهان تو را مفتون خویش گرداند. و تو چون اشتری رمنده شوی که سر به فرمان نمیآورد و اندرز من در تو کارگر نیفتد. دل جوانان نوخاسته، چونان زمین ناکِشته است که هر تخم در آن افکنند، بپذیردش و بپروردش. ... ای فرزند، اگرچه من به اندازه پیشینیان عمر نکردهام، ولی در کارهاشان نگریستهام و در سرگذشتشان اندیشیدهام و در آثارشان سیر کردهام، تا آنجا که، گویی خود یکی از آنان شدهام. ... ای فرزند، وصیت مرا نیکو دریاب و بدان که مرگ در دست همان کسی است که زندگی در دست اوست و آنکه میآفریند، همان است که میمیراند و آنکه فناکننده است همان است که باز میگرداند و آنکه مبتلا کننده است همان است که شفا میبخشد و دنیا استقرار نیافته مگر بر آن حال که خداوند برای آن مقرر داشته، از نعمتها و آزمایشها و پاداش روز جزا یا امور دیگری که خواسته و ما را از آن آگاهی نیست. اگر درک بعضی از این امور بر تو دشوار آمد، آن را به حساب نادانی خود گذار، زیرا تو در آغاز نادان آفریده شدهای، سپس دانا گردیدهای و چه بسیارند چیزهایی که تو نمیدانی و اندیشهات در آن حیران است و بصیرتت بدان راه نمیجوید، ولی بعدها میبینی و میشناسی. پس چنگ در کسی زن که تو را آفریده است و روزی داده و اندامی نیکو بخشیده و باید پرستش تو خاص او باشد و گرایش تو به او و ترس تو از او. ... نه مال برای تو باقی ماند و نه تو برای مال باقی میمانی. و بدان، که تو را برای آخرت آفریدهاند، نه برای زندگی . در سرایی هستی ناپایدار که باید از آن رخت بربندی. تنها روزی چند در آن خواهی زیست. راه تو راه آخرت است و تو شکار مرگ هستی. مرگی که نه تو را از آن گریز است و نه گزیر. ... دنیا را پروردگار خویش گرفتهاند. دنیا آنها را به بازی گرفته و آنها نیز سرگرم بازی با دنیا شدهاند و آن سوی این جهان را به فراموشی سپردهاند. ... بنده دیگری مباش، خداوندت آزاد آفریده است. ... زنهار از تکیه کردن به دیدار آرزوها، که آرزو سرمایه کمخردان است. عقل، به یاد سپردن تجربههاست. بهترین تجربه تو تجربهای است که تو را اندرزی باشد. ... و بدان، ای فرزند، که روزی بر دو گونه است: یکی آنکه تو آن را بطلبی و یکی آنکه او در طلب تو باشد و اگر تو نزد او نروی او نزد تو آید. چه زشت است فروتنی هنگام نیازمندی و درشتی به هنگام بینیازی. ... انجام دادن کارهای بد را به تاخیر انداز، زیرا هر زمان که خواهی توانی بشتابی و به آن دست یابی. بریدن از نادان، همانند پیوستن به داناست. ... دین و دنیایت را به خدا میسپارم و از او بهترین سرنوشت را برای تو میطلبم، هم اکنون و هم در آینده، هم در دنیا و هم در آخرت. والسلام.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.